جدول جو
جدول جو

معنی پاگون - جستجوی لغت در جدول جو

پاگون
سردوشی، سردوشی که به لباس نظامیان دوخته می شود
تصویری از پاگون
تصویر پاگون
فرهنگ فارسی عمید
پاگون
رجوع به پاگن شود
لغت نامه دهخدا
پاگون
سر دوشی
تصویری از پاگون
تصویر پاگون
فرهنگ لغت هوشیار
پاگون
سردوشی
تصویری از پاگون
تصویر پاگون
فرهنگ فارسی معین
پاگون
پاگن، سردوشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرگون
تصویر پرگون
(دخترانه)
لطیف چون پر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پایون
تصویر پایون
پیرایه، زیور
فرهنگ فارسی عمید
(گُنْ)
شخصیت عمده کمدی خسیس اثر مولیر. هارپاگون شخصیت قابل ستایش خسیسی است که مولیر با آفریدن وی خست را به بهترین وجهی تجسم بخشیده است. لئامت و صرفه جویی وی از چیزهای جزئی، خشونتش برای برتری، و ترسش از اینکه مبادا فریبش بدهند و لختش کنند خنده آور است. از طرف دیگر شخص نفرت انگیز و تأثرآوری میباشد، زیرا که وظایف پدری و تمام مهر و محبت خانوادگی را قربانی خستش میکند. مولیر برای بهتر نشان دادن و برجسته کردن خودپرستی و سودجویی هارپاگون وی را عاشق میکند، اما این عشق پیرانه نمایشی از خست است و جز آن چیزی نیست.
خلاصۀ نمایشنامه: هارپاگون رباخوار، ندیده و نشناخته ناگهان عاشق دختر جوانی به نام ’ماریان’ میشود و دختر خود را که ’الیز’ نام دارد میخواهد بی آنکه یک شاهی خرج کند بدون جهیز به ازدواج اصیل زادۀ پیر و ثروتمندی درآورد، اما پسرش ’کلئانت’ که ’ماریان’ را دوست میدارد با ’والر’ برادر ’ماریان’ که عاشق ’الیز’ است و به خاطر همین عشق پیشکار ’هارپاگون’ شده است همدست میشود. ’لافلش’ نوکر ’کلئانت’ جعبه ای را که ’هارپاگون’ هزار سکۀ طلا در آن نهاده و مخفی کرده است میدزدد، و با ’هارپاگون’ شرط میکند که اگر وی از ازدواج با ’ماریان’ صرف نظر کند پول ها را به وی بازگرداند. در پایان نمایشنامه ’ماریان’ با ’کلئانت’ و ’الیز’ با ’والر’ ازدواج میکند. این نمایشنامه چنانکه گذشت در پیرامون خست فوق العادۀ هارپاگون دور میزند و مانند هر اثر کلاسیک دیگر که صفتی از صفات انسانی را برجسته میکند خست هارپاگون، عادات و رفتار همه اشخاص دیگر نمایشنامه را تحت الشعاع قرار می دهد
لغت نامه دهخدا
(گُ)
سردوشی. پاگون
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دریاچه ای به ایالت پوی ددم در دهانۀ کوه آتش فشانی زیبا به ارتفاع 1197 گز
لغت نامه دهخدا
(گُ)
واگن. اطاق چرخدار ساخته از چوب و فلز که بر راه آهن کار می کند. (ازفرهنگ نظام). اطاق نشیمن راه آهن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُنْ)
شکل اولیۀ اسفنجهای سیلیسی. رجوع به جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ص 336 شود
لغت نامه دهخدا
درخت مشهور هندی است که برگهایش به گوش فیل ماند، (الفاظ الادویه) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
قسمی ماهوت سیاه لطیف که در سدان کنند
لغت نامه دهخدا
نوعی حیوان از طایفۀ خرچنگ که فرانسویان آنرا بزبان عامیانه ’برنارد لرمیت’ خوانند، این حیوان غالباً صدف خالی شکمپایان را برای لانۀ خود انتخاب می کند
لغت نامه دهخدا
بلز فرانسوآ د، معروف به کنت د مروی ّ مهندس نظامی فرانسوی، مولد بسال 1604م، 1012/ هجری قمری در آوینیون و وفات در سنۀ 1665م، (1075 هجری قمری) بپاریس، وی از اخلاف خاندانی از پاتریسی هاست که در ناپل میزیستند و او خود به صنعت اسلحه سازی پرداخت و در محاصرۀ مونتبان بسال 1621م، 1030/ هجری قمری از یک چشم نابینا شد و در جنگ گردنۀ سوزو در محاصرۀ نانسی بسال 1633م، 1042/ هجری قمری با اعمال شجاعانۀ خویش مشهور گشت در 1644م، 1053/ هجری قمری در پرتقال بمنصب سرتیپی ارتقا یافت و پس از چندی بپاریس بازگشت و بمطالعۀ ریاضیات و جغرافیا و تاریخ پرداخت، نام وی به نوعی از استحکامات داده شده است که در کتاب خویش موسوم به رسالۀ استحکامات مؤلّف بسال 1646م، / 1055 هجری قمری بدان اشاره کرده است
لغت نامه دهخدا
پیرایه، آرایش، زیور، (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(گُن)
خداماهی. نام رب النوع ماهیان. مردم اسدد و غزه و اسکالن را فلسطینیان بپرستش او داشتند
لغت نامه دهخدا
نام قضائی در سنجاق ارکری از ولایت پانیه، مرکز آن قریۀ ووشتینه است که در 25 هزارگزی جنوب شرقی ارکری واقع گشته، این قضا مرکب است از 44 قریه که 20000 تن سکنه دارد، اراضی این قطعه کوهستانی است ولی دره و دشتهای حاصلخیز نیز دارد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
وسیله نقلیه ای که روی راه آهن راه رود و مسافر و بار حمل کند و آن در سابق توسط اسب کشیده میشد و امروزه بوسیله سوخت زغال سنگ یا نفت و یا بوسیله الکتریک حرکت کند قطار راه آهن: (هوشم ز سر پریده از ماجرای واگون ازدنگ دنگ واگون ازهایهای واگون) (بهار. 310: 2) (مراد واگون اسبی قدیم تهران است) توضیح در زبان فرانسوی این کلمه فقط بوسیله نقلیه ای که جهت حمل بار یا حیوانات بکار رود اطلاق شود و برای حمل مسافرکلمه و یچر رابکار برند. یا واگون اسبی. واگونی که بوسیله اسب حرکت کند. توضیح در تهران تا اوایل سلطنت پهلوی این وسیله دایر بوده است، هر یک از اطاقک های یک قطار راه آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاگون
تصویر لاگون
فرانسوی مرداب کولاب آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگن
تصویر پاگن
سر دوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگون دار
تصویر پاگون دار
سربازی که پاگون گرفته سپاهیی که باخذ سر دوشی نایل آمده
فرهنگ لغت هوشیار
خوابیدن دو نفر در جهت مخالف یکدیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی پرتاسی در حوزه ی لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی