- پاکش
- آنچه بر آن سوار شوند چون اسب و خر و اتومبیل و درشکه و غیره چاروا مرکوب مطیه
معنی پاکش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ابراء
پاسک
اسم پاشیدن، عمل پاشیدن
عفت، پاکیزگی
کسی که پای او کج باشد کج پای
محفظه کاغذ نامه را گویند
بی ناموس، بی غیرت، دلال محبت، آنکه مردان را با زنان آشنائی دهد
تفحص، جستجو، کاوش، تصفیه
پاک بودن، پاکیزگی، برای مثال شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند (دقیقی - ۹۷) ، کنایه از پاکدامنی، عفت، استره، تیغ سرتراشی، چاقوی کوچکی که هنگام حجامت و خون گرفتن پوست بدن را با آن خراش می دهند
کیسۀ کاغذی یا پلاستیکی که در آن نامه یا چیز دیگر بگذارند، بستۀ کوچک کاغذی یا مقوایی مثلاً پاکت سیگار، کنایه از نامه
که یک جانب دیواره دارد و جانب دیگر ندارد رومی
وضع یا کیفیت پاک بودن
((کَ))
فرهنگ فارسی معین
ورقه کاغذی تا شده که نامه و غیره را در آن گذارند و در آن را می چسبانند و به جایی ارسال می کنند
Pureness, Purity
чистота
Reinheit
чистота
czystość
纯净 , 纯洁
pureza
purezza
pureza
pureté
zuiverheid
ความบริสุทธิ์
kemurnian
طهارةٌ