- پاکرو
- پارسا عفیف
معنی پاکرو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که دارای خوی پاک است پاکیزه خو خوشخوی
پارسا، نجیب، عفیف، خوش رفتار، نیک رفتار، آنکه روش خوب دارد، برای مثال جوانی پاک باز و پاک رو بود / که با پاکیزه رویی در کرو بود (سعدی - ۱۴۸) ، هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد / هر پاک رویی که بود تردامن شد (حافظ - ۱۰۹۹)
نیکو رو، زیبا، پاک چهر
نیکو رو، زیبا، پاک چهر
درشت بزرگ چون پیشوند به کار رود
مجازاً متواضع، فروتن
آلتی چوبین که با آن برف می روبند
آلتی چوبی (مانند بیل) که با آن برف را از پشت بام یا پیاده روها می روبند، ابزاری برای راندن قایق (بدون موتور)
آلتی شبیه بیل که با آن برف یا چیز دیگر را از روی زمین می روبند، بیل چوبی، آلتی که در قایق های پارویی به وسیلۀ آن قایق را می رانند
پارو کردن: روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین به وسیلۀ پارو
پارو کردن: روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین به وسیلۀ پارو
عمل پاکروان پاک جانی پاک درونی پاک باطنی پاکدامنی پارسایی
پاک جان پاک درون پاک باطن پاکدامن
بدرفتار بدروش بدکار: گزین کمزنی بود و ناپاکرو کلاهش ببازار و میزر گرو. (بوستان لغ) مقابل پاکرو