جدول جو
جدول جو

معنی پاپریک - جستجوی لغت در جدول جو

پاپریک
(پسرانه)
نام گیاهی خوشبو است (نگارش کردی: پاپریک)
تصویری از پاپریک
تصویر پاپریک
فرهنگ نامهای ایرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاردیک
تصویر پاردیک
(پسرانه)
نام پدربزرگ ساسان به نوشته سنگ نوشته کعبه زرتشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاتریس
تصویر پاتریس
لقب مشاوران مخصوص امپراتوران روم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاترسک
تصویر پاترسک
پا ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپروس
تصویر پاپروس
پاپیروس، در گیلان توتون سیگار را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادریم
تصویر پادریم
اکرومایسین
فرهنگ واژه فارسی سره
کارخانه، کار نکرده ساخت، بافت در بافندگی، استخوان بندی در ساختمان، کار گاه کار خانه، در آمد کلیسا کارخانه. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
بی انباز. یا لاشریک لک. انبازی نیست ترا: در دین طاهر ملکی لاشریک له چون در فنون فضل و هنر لاشریک لک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فابریک
تصویر فابریک
کارخانه، در اصطلاح فنی آن چه که در کارخانه سازنده اصلی ساخته شده باشد، اصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فابریک
تصویر فابریک
آنچه در کارخانۀ اصلی ساخته شده است و از آن کپی برداری نشده است، کارخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاپیک
تصویر تاپیک
(دخترانه)
درخشان، تابنده، نورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاپوک
تصویر پاپوک
(دخترانه)
نعنای دشتی با گل آذینی مانند سنبل در بخش خراسان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاپری
تصویر شاپری
(دخترانه)
شاه پری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاپرک
تصویر شاپرک
(دخترانه)
نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاپیچ
تصویر پاپیچ
عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپتی
تصویر پاپتی
پا برهنه، یک لا قبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپتیک
تصویر اپتیک
چشمی
فرهنگ واژه فارسی سره
فرشی که پای در میاندازند، سنگی که پهلوی در میگذارند تا باد در را حرکت ندهد. کشیش و مبلغ مسیحی. در ایران چند پادری مشهورند که کتبی بر رد اسلام نوشته اند و علمای ایران نیز کتبی در رد ایشان تالیف کرده اند از آن جمله میرزا کریم خان و پسر او حاج محمد کریم خان رسایلی در رد پا دریان نوشته اند: (در این اوقات که پادریان عظام فر آنتونی و فر کلیستو و فرجو آن... بدینجا آمده بودند) (نامه شاه عباس کبیر به پاپ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارین
تصویر پارین
پارینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارگک
تصویر پارگک
پاره خرد سخت اندک، کمی
فرهنگ لغت هوشیار
کفش چرمی -1 پای افزار از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند پای افزار کفش چارق شم بالیک، پاپیچ پاتابه لفافه
فرهنگ لغت هوشیار
نازک و لطیف چون کمر و لب کم عرض کم پهنا مقابل پهن. عریض، کم قطر کم حجم مقابل ضخیم کلفت، لاغر، نازک دقیق
فرهنگ لغت هوشیار
جامه عبا نان و جز آن که سخت باریک و نازک و تنک باشد: نان پرپری عبای پرپری، (کبوتر بازی) کبوتر ماده ای که پرودمش را قیچی بزنند و با آن کبوتران نر را ببام خانه خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
نقیص روشن، تیرگی و ظلمت گردک آرایی (گردک حجله حجله زفاف) تیره تار مظلم ظلمانی مقابل روشن، سیاه، نا خردمند، گمراه، عاری از صفا پلید، بد کار سیاهکار، پیچیده مبهم مشکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارگک
تصویر پارگک
تکۀ کوچک از چیزی، اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادری
تصویر پادری
کشیش، عالم روحانی مسیحی، مبلّغ مسیحی. پادریان در زمان های قدیم در ایران تبلیغات بسیار برای مسیحیت کرده اند و کتاب هایی هم در رد اسلام نوشته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاپتی
تصویر پاپتی
پابرهنه، کنایه از لات، کنایه از بی چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاپیچ
تصویر پاپیچ
هر چیزی که به پا بپیچند، آنچه به پا بپیچند، نواری که به ساق پا می پیچند، مچ پیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادری
تصویر پادری
پارچه یا فرشی که در میان دربند اتاق بیندازند، سنگی که پای در بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باریک
تصویر باریک
نازک، کم پهنا، کم قطر، کنایه از دقیق، کنایه از لاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرپری
تصویر پرپری
هر چیز پوسته مانند و نازک مثلاً نان پرپری، عبای پرپری، کبوتری که پرهایش را قیچی می زنند و آن را روی بام رها می کنند تا کبوترهای دیگر به هوای او بنشینند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالیک
تصویر پالیک
چارق، نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارغ، شمل، شم، پاتابه، پاتوه، پای تابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارین
تصویر پارین
پارینه، پارسالی، سال گذشته، سال پیش، کهنه، دیرینه، قدیمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارسک
تصویر پارسک
واحد اندازه گیری فواصل کیهانی، برابر با حدود ۲۶/۳ سال نوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاریک
تصویر تاریک
مقابل روشن، تیره و تار، کنایه از پیچیده، درهم، مبهم، مشکل، سیاه، کنایه از بد، کنایه از افسرده، اندوهگین، خشمگین، کنایه از گمراه و پلید
فرهنگ فارسی عمید