جدول جو
جدول جو

معنی پاپای - جستجوی لغت در جدول جو

پاپای
میوۀ پاپایه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاپی
تصویر پاپی
در پی، پیرو
پاپی بودن: پاپی شدن، کنایه از در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن، در امری اصرار ورزیدن
پاپی شدن: کنایه از در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن، در امری اصرار ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاپا
تصویر پاپا
عنوان کودکانه به پدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاپاخ
تصویر پاپاخ
نوعی کلاه پوستی بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناپای
تصویر ناپای
ناپاینده، ناپایدار، بی تاب، بی طاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاپتی
تصویر پاپتی
پابرهنه، کنایه از لات، کنایه از بی چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاپاسی
تصویر پاپاسی
پول فلزی بسیار کم ارزش، سکۀ کم بها، پول خرد کم ارزش، پرپره، فلس، پول سیاه، پشیز
فرهنگ فارسی عمید
خردترین و کم بهاترین نقود، مانند پشیز و کمتر،
- یک پاپاسی نداشتن، هیچ نداشتن،
- یک پاپاسی نیرزیدن، هیچ نیرزیدن
لغت نامه دهخدا
پالا، پالاد، پالاو، اسب جنیبت،
افزاینده و زیادکننده، (برهان)،
، صافی کننده، بیزنده، (غیاث اللغات) :
گهی از نرگست خوناب پالای
گهی بیخواب و گه مهتاب پیمای،
عطار،
ترکیب ها:
- ترشی پالای، خون پالای، سماق پالای، رجوع به همین مدخلها شود،
،
امر) امر از پالاییدن یعنی صافی کن:
ز آنکه پالودۀ سر کویست
امتحانش کن و فروپالای،
انوری
لغت نامه دهخدا
(پَ)
رجوع به پرپا شود. کبوتر پرپای، ورشان
لغت نامه دهخدا
(یِ)
گیاهی خاص بعض نواحی امریکا، و میوۀ مأکول آن پاپای نام دارد
لغت نامه دهخدا
عنوان کشیش مسیحیان مشرق
لغت نامه دهخدا
نام درۀکوچکی در ولایت ادرنه در قرق کلیسیا که در نزدیکی حدود شرق رومیلی است و آبهای آن به دریای سیاه ریزد
لغت نامه دهخدا
قسمی کلاه بزرگ ترکان مایل بتدویر از پوست ناپیراستۀ گوسفند با پشم بلند از برون سو
لغت نامه دهخدا
(پَ)
در تداول عامیانه، پابرهنه، یک لاقبا. سخت فقیر و بی چیز
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
فرانسوی کرک های ریز در هم تافته پت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپتی
تصویر پاپتی
پا برهنه، یک لا قبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپا
تصویر پاپا
فرانسوی بابا پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپاسی
تصویر پاپاسی
کمترین و خردترین بها، هیچ نداشتن، یک پاپاسی نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپاخ
تصویر پاپاخ
ترکی کلاه پوستی قسمی کلاه بزرگ پشمی
فرهنگ لغت هوشیار
بی تاب بی طاقت بی صبر: دماغی پردلی ناپای برجای بگردم هر نفس آنگه بصدرای. (اسرارنامه)، بدون مقاومت و قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپتی
تصویر پاپتی
((پَ))
تهی دست، بی سر و پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاپاخ
تصویر پاپاخ
قسمی کلاه بزرگ پشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاپاسی
تصویر پاپاسی
پشیز، مبلغ ناچیز
یک پاپاسی نداشتن: هیچ نداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
Papacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چادر، گاوی که در زمینه ی پوست سفید رنگ آن لکه های سیاه باشد.، پروانه، سبک، چالاک
فرهنگ گویش مازندرانی
لخت و عور، ندار فقیر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
папство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
Papsttum
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
папство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
papiestwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
教皇职位
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
papado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
papato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
papado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی