جدول جو
جدول جو

معنی ناپای

ناپای
ناپاینده، ناپایدار، بی تاب، بی طاقت
تصویری از ناپای
تصویر ناپای
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناپای

ناپای

ناپای
بی تاب بی طاقت بی صبر: دماغی پردلی ناپای برجای بگردم هر نفس آنگه بصدرای. (اسرارنامه)، بدون مقاومت و قدرت
فرهنگ لغت هوشیار

ناپاکی

ناپاکی
چرکینی، آلودگی، کنایه از بدکاری، کنایه از همراه با شهوت
ناپاکی
فرهنگ فارسی عمید

ناپاک

ناپاک
پلید، چرکین، آلوده و پلید و ملوث چرکین: بادل پاک مراجامه ناپاک رواست بدمران را که دل وجامه پلیدست وپلشت. (کسائی)، آلوده ملوث، حرام مقابل حلال: (اتراک ناپاک که نه پاک دانند و نه ناپاک، {بدکاره بدکردار بدجنس: سرمایه آن زضحاک بود مران اژدها دوش ناپاک بود، نجس مقابل طاهر، کافرمنافق: (علما بر مراد ظالمان و فاسقان سخن گویند و حرام خوار و بی پرهیز شوند و بیشتر خلق ناپاک شوند، {ناصاف کثیف غیر شفاف: چنبره دید جهان ادراک تست پرده پاکان حس ناپاک تست. (مولوی)، غدار گربز محتال (حرامزاده) : خداوندارتند و ناپاک بود بده کهبد و خویش ضحاک بود، کسی که درحال جنابت است جنب. یازن ناپاک. حایض دشتان: (بعد از روزگار و بسودن مشرکان و زنان ناپاک سیاه گشت (حجره الاسود)، زشت بد ناپسند: بگفت آن سخنهای ناپاک تلخ که آمد سپهبد سیاوش ببلخ. (شا)، غیرخالص (فلز) مغشوش، شهوی زناکار
فرهنگ لغت هوشیار

نارای

نارای
آنکه در رای و تدبیر خود خطا کند بی تدبیر، منکر بی اعتقاد
نارای
فرهنگ لغت هوشیار