جدول جو
جدول جو

معنی پاولی - جستجوی لغت در جدول جو

پاولی
قریۀ بزرگی در 15 هزارگزی جنوب شرقی قسطمونی در دامنۀ آلاداغ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اولی
تصویر اولی
سزاوارتر، لایق تر، شایسته تر، برتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولی
تصویر اولی
ویژگی کسی یا چیزی که پیش از همه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاولی
تصویر کاولی
کابلی، از مردم کابل، تهیه شده در کابل، کولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاولی
تصویر چاولی
غله برافشان، ظرفی که از نی به شکل طبق ببافند
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غربال، غرویزن، موبیز، غربیل، گربال، آردبیز، پریزن، منخل، پرویزن، تنک بیز، پریز، پرویز، تنگ بیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاولی
تصویر زاولی
زابلی، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
قومی به شمال امریکا در حدود 6000 تن که ستارۀ زهره را ستایش کنند و در قدیم قربانی آدمی میکرده اند
لغت نامه دهخدا
(وُ)
از اهل کابل. (ولف). کابلی:
ز بستی و از لشکر کاولی
ز گردان شمشیرزن زابلی.
فردوسی.
، بمعنی لولی. (غیاث) (از مصطلحات). کولی. رجوع به کولی شود
لغت نامه دهخدا
(وُ)
منسوب به شهر زاول، زابلستانی، مقامی است در موسیقی و رجوع به آهنگ، در لغت نامه شود، یکی از جملۀ هفت زبان پارسی که اکنون متروک است. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : فرهنگ نویسان، زبانهای ایرانی، پهلوی، دری، پارسی و سغدی را با لهجه هائی که آنها را متروک خوانده اند: هروی، سکزی، زاولی و تعداد آنها را (پس از حذف بجای زبان سریانی که غیر ایرانی بود) به 7 رسانیده در یک ردیف نام برده اند. (از مقدمۀ برهان قاطع چ دکتر معین ص 30). و در حاشیۀ ج 2 ص 1001 از کتاب مذکور ذیل زاول آمد: مارکوارت گوید (شهرستانهای ایرانشهر ص 890) : در زاولستان لهجه های ایرانی مخصوصی تکلم میشد که آن را زاولی گویند و ما آثاری از آن در دست نداریم
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه کرمانشاه و نوسود میان بالکل و سیوه نان در 31000 گزی کرمانشاه
لغت نامه دهخدا
(وُ)
اتابک فخرالدولۀ چاولی، حاکم شیراز و امیرالامراء سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه که بنا بگفتۀ صاحب ’نزهه القلوب’ چون فارسیان با سلاجقه نافرمانی کردند، سلاجقه اتابک چاولی را به فتح آن دیار فرستادند و او بقهر و جبر اکثر قلاع آنجا را خراب کرد و بعضی که به مطاوعت درآمدند برقرار گذاشت و نگهبانان نشاند. و نیز نویسد که اتابک چاولی بندرامجرد را که بر روی رود کر در قدیم بنا شده و در عهد سلاجقه خلل یافته بود عمارت کرد و شهر ’فسا’ و شهرنوبنجان (نوبندگان) را معمور گردانید و صاحب حبیب السیر نویسد که اتابک چاولی با قلیج ارسلان بن سلیمان که متوجه فتح عراق شده بود در کنار نهر خابوبه مصاف داد و سپاهیانش را منهزم گردانید و قلج ارسلان خود را با مرکب خویش در آب انداخت و خفه شد: ’اکنون اتابک چاولی آن بند (بند رامجرد) را عمارت کرد و ناحیت آبادان شد’. (فارسنامه ابن البلخی ص 128) ’و هیچکس ایشان را مالش نتوانست داد مگر اتابک چاولی کی آن جمله اعمال را مستخلص گردانید’. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 141). رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی و نزهه القلوب ص 123، 125، 129، 138، 219 و حبیب السیر ص 383، 396 شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مرغی که پروبال کنده پیش باز و قوش نوآموخته اندازند که به شکار دلیر شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نوعی از بافته های زربفت و ابریشمین منسوب به باول:
قباهای خاص از پی هر کسی
قبا باولیهای زرکش بسی.
نظامی
منسوب به باول که شهری است که جامۀ ابریشمی در آنجا خوب بافند. (از غیاث اللغات). همان بابلی است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
چیزی باشد پهن که از نی بوریا و امثال آن بافند و غله را بدان بیفشانند تا پاک شود، (برهان)، غله برافشان، (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج)، افزاری که از نی بوریا سازند و بدان غله افشانند، (ناظم الاطباء)، ظرفی بافته از نی یا مانند آن برای پیش زدن و پاک کردن غله (فرهنگ نظام)، چچ نیز گویند، (جهانگیری)، چل، (در لهجه اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه) :
فرستاد یرلق به هر کاولی
که بافند بهر سپر چاولی،
بسحاق اطعمه (از جهانگیری)،
و رجوع به چچ شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی از تیره نعنائیان که در حدود 30 گونه از آن شناخته شده و در نواحی استوایی استرالیا و آسیا وجود دارند. از این گیاه اسانسی استخراج میکنند که شبیه کافور است و در هندوستان برای معطر کردن توتون مورد استفاده قرار میگیرد و همچنین از آن برای معطر کردن صابونها استفاده میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به زاول. از مردم زاول زابلی، زبان مردم زابلستان زابلی، مقامی است در موسیقی و آن شعبه نوزدهم از شعب بیست و چهارگانه موسیقی قدیم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاولی
تصویر کاولی
منسوب به کاول. از مردم کاول کابلی، کولی لولی غریب اشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولی
تصویر اولی
سزاوارتر، بهتر، احق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولی
تصویر اولی
((لا))
نخستین، اولین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولی
تصویر اولی
((اَ یا اُلا))
سزاوارتر، صواب تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولی
تصویر اولی
Primordial, Initial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اولی
تصویر اولی
initial, primordial
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چادر، گاوی که در زمینه ی پوست سفید رنگ آن لکه های سیاه باشد.، پروانه، سبک، چالاک
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از اولی
تصویر اولی
inicial, primordial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اولی
تصویر اولی
awal, primordial
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اولی
تصویر اولی
เบื้องต้น , ดั้งเดิม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اولی
تصویر اولی
initieel, primordiaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اولی
تصویر اولی
начальный , первобытный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اولی
تصویر اولی
iniziale, primordiale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اولی
تصویر اولی
inicial, primordial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اولی
تصویر اولی
初步的 , 原始的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اولی
تصویر اولی
początkowy, pierwotny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اولی
تصویر اولی
початковий , первісний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اولی
تصویر اولی
initial, ursprünglich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اولی
تصویر اولی
प्रारंभिक , प्राचीन
دیکشنری فارسی به هندی