رودی به ایتالیا در جلگۀ ’پو’ و آن از کوه رندینایا سرچشمه گیرد و از نزدیک مدن گذرد و به فینال رسد و از آنجا به دو شاخه منقسم شود شاخه ای متوجه جلگۀ پو گردد و شاخۀ دیگر بجانب فرّار جریان یابد و آن شاخه ای که در جلگۀ پو جاریست پریمار نام دارد. طول این رودخانه 170 هزارگز است و بعد از بن پرت در طول 50 هزارگز قابل کشتی رانی است
رودی به ایتالیا در جلگۀ ’پو’ و آن از کوه رُندینایا سرچشمه گیرد و از نزدیک مُدِن گذرد و به فینال رسد و از آنجا به دو شاخه منقسم شود شاخه ای متوجه جلگۀ پو گردد و شاخۀ دیگر بجانب فرّار جریان یابد و آن شاخه ای که در جلگۀ پو جاریست پریمارُ نام دارد. طول این رودخانه 170 هزارگز است و بعد از بُن پُرت ُ در طول 50 هزارگز قابل کشتی رانی است
آنکه کارش مراقبت از کشتزارهای دهقانان یا تقسیم آب و رسیدگی به برخی از کارهای مردم ده است، کسی که زیردست کدخدا یا میرآب است، نوکر، خدمتکار، پادو، تحصیل دار
آنکه کارش مراقبت از کشتزارهای دهقانان یا تقسیم آب و رسیدگی به برخی از کارهای مردم ده است، کسی که زیردست کدخدا یا میرآب است، نوکر، خدمتکار، پادو، تحصیل دار
برقرار، ثابت، پابرجا، پاینده، باقی پادار شدن: کنایه از پابرجا شدن، استوار شدن پادار کردن: کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
برقرار، ثابت، پابرجا، پاینده، باقی پادار شدن: کنایه از پابرجا شدن، استوار شدن پادار کردن: کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
لگد، پامال، پاسپار، تختۀ کلفت که نجار در بالا، پایین و وسط در به طور افقی کار می گذارد و تخته های نازک میانۀ در را به آن ها وصل می کند پاسار کردن: پامال کردن، لگدکوب کردن
لگد، پامال، پاسپار، تختۀ کلفت که نجار در بالا، پایین و وسط در به طور افقی کار می گذارد و تخته های نازک میانۀ در را به آن ها وصل می کند پاسار کردن: پامال کردن، لگدکوب کردن
یا پیناردل ریو، نام شهری مرکز ایالت در جزیره کوبا از جزایر آنتیل در 160 هزارگزی جنوب غربی هاوانا، دارای 15000 تن سکنه، اسکلۀ آن قصبۀ کولونا است که در 20 هزارگزی جنوب شرقی آن قرار گرفته و بوسیلۀ خط آهن بشهر هاوانا و اسکلۀ مذکور مرتبط گشته است، پینار تجارت تنباکوی بسیار بارونقی دارد، (از قاموس الاعلام ترکی ولاروس) نام رودی به آسیای صغیر، (ایران باستان ج 2 ص 1304 و 1306 و 1321)
یا پیناردل ریو، نام شهری مرکز ایالت در جزیره کوبا از جزایر آنتیل در 160 هزارگزی جنوب غربی هاوانا، دارای 15000 تن سکنه، اسکلۀ آن قصبۀ کولونا است که در 20 هزارگزی جنوب شرقی آن قرار گرفته و بوسیلۀ خط آهن بشهر هاوانا و اسکلۀ مذکور مرتبط گشته است، پینار تجارت تنباکوی بسیار بارونقی دارد، (از قاموس الاعلام ترکی ولاروس) نام رودی به آسیای صغیر، (ایران باستان ج 2 ص 1304 و 1306 و 1321)
فتی نس، طبیب فرانسوی، وی اصلاً یونانی بود و در سفالنی بسال 1832م، (1247 هجری قمری) ولادت یافت و بسال 1860م، (1276 هجری قمری) در پاریس بدرجۀدکتری نائل گردید، و در 1863م، آگرژه شد و از سال 1879م، تا 1902م، در دانشکدۀ طب بتدریس کحالی اشتغال داشت و در آخر بعضویت آکادمی فرانسه منتخب گردید
فُتی نُس، طبیب فرانسوی، وی اصلاً یونانی بود و در سِفالُنی بسال 1832م، (1247 هجری قمری) ولادت یافت و بسال 1860م، (1276 هجری قمری) در پاریس بدرجۀدکتری نائل گردید، و در 1863م، آگرژه شد و از سال 1879م، تا 1902م، در دانشکدۀ طب بتدریس کحالی اشتغال داشت و در آخر بعضویت آکادمی فرانسه منتخب گردید
قصبه ای به هندوستان در 150 هزارگزی جنوب غربی الله آباد. نزدیک آن معدن الماس مشهوری است که بزمان اکبرشاه از آن سالی بقیمت دو میلیون و نیم فرانک الماس استخراج میکردند
قصبه ای به هندوستان در 150 هزارگزی جنوب غربی الله آباد. نزدیک آن معدن الماس مشهوری است که بزمان اکبرشاه از آن سالی بقیمت دو میلیون و نیم فرانک الماس استخراج میکردند
رودی به شمال شرقی آلمان (ایالت پروس شرقی) و آن از نجد باتلاقی هوکرلاند سرچشمه میگیرد و بجانب شمال جاری است و برونشبرگ را مشروب سازد و به خلیج فریشس هاف ریزد، طول آن 120 هزارگز است
رودی به شمال شرقی آلمان (ایالت پروس شرقی) و آن از نجد باتلاقی هوکرلاند سرچشمه میگیرد و بجانب شمال جاری است و برونشبرگ را مشروب سازد و به خلیج فریشس هاف ریزد، طول آن 120 هزارگز است
پایکار، کسی را گویند که چون تحصیلداری بجای بیاید او زر از مردم تحصیل کند و به تحصیلدار دهد، (برهان)، شخصی که در شهرها و ده ها جای مردم به محصلان و ارباب طلب دیوانی نماید، (رشیدی)، کارگذار، عریف، پیرمرد برزن و ده، آنکه مستراح را جاروب کند، کناس، (رشیدی) (برهان)، خدمتکار، پادو، چاکر، نوکر، خادم: قبیل، پاکار یا رئیس قوم، (منتهی الارب)
پایکار، کسی را گویند که چون تحصیلداری بجای بیاید او زر از مردم تحصیل کند و به تحصیلدار دهد، (برهان)، شخصی که در شهرها و ده ها جای مردم به محصلان و ارباب طلب دیوانی نماید، (رشیدی)، کارگذار، عَریف، پیرمرد برزن و ده، آنکه مستراح را جاروب کند، کناس، (رشیدی) (برهان)، خدمتکار، پادو، چاکر، نوکر، خادم: قبیل، پاکار یا رئیس قوم، (منتهی الارب)
رودی به جنوب هندوستان که از خطۀ میسور از کوههای بالاکات سرچشمه گیرد و سپس بجنوب شرقی و بعد از آن به مشرق جاری شود و پس از پیمودن 370 هزارگز به خلیج بنگاله ریزد
رودی به جنوب هندوستان که از خطۀ میسور از کوههای بالاکات سرچشمه گیرد و سپس بجنوب شرقی و بعد از آن به مشرق جاری شود و پس از پیمودن 370 هزارگز به خلیج بنگاله ریزد
آنکه پای دارد، پایور، مقابل بی پا، معتبر، بااعتبار، توانگر، که مفلس نیست، که پول نزد او سوخت نشود، پادار در دوستی، باوفا، وفی ّ، اسب جلد و تند و تیز، همیشه، باقی، برقرار، (برهان)، چوب دستی بزرگ، چماق، عمود، نام روز بیستم از ماههای ملکی، (برهان)، - پادار شدن، استقرار یافتن
آنکه پای دارد، پایور، مقابل بی پا، معتبر، بااعتبار، توانگر، که مفلس نیست، که پول نزد او سوخت نشود، پادار در دوستی، باوفا، وفی ّ، اسب جلد و تند و تیز، همیشه، باقی، برقرار، (برهان)، چوب دستی بزرگ، چماق، عمود، نام روز بیستم از ماههای ملکی، (برهان)، - پادار شدن، استقرار یافتن
در اساطیر یونانی نام نخستین زنی که وولکن آفرید و می نرو ربه النوع عقل وی را جان بخشید و به همه لطائف و هنرها بیاراست و ژوپیتر درجی بدو هدیه کرد که همه بدیها در آن پنهان بود و آنگاه به سرزمین اپی مته نخستین مرد فرستاد و او پاندر را بزنی کرد. اپی مته آن درج شوم بگشود و بدیها و عیوب که در آن نهفته بوددر جهان بپراکند و در آن درج جز امید چیزی بنماند. پاندر نزد یونانیان بمنزلۀ حوّای اسرائیلیان است
در اساطیر یونانی نام نخستین زنی که وولکن آفرید و می نِرو ربه النوع عقل وی را جان بخشید و به همه لطائف و هنرها بیاراست و ژوپیتر دُرجی بدو هدیه کرد که همه بدیها در آن پنهان بود و آنگاه به سرزمین اِپی مِتِه نخستین مرد فرستاد و او پاندُر را بزنی کرد. اِپی مِتِه آن درج شوم بگشود و بدیها و عیوب که در آن نهفته بوددر جهان بپراکند و در آن درج جز امید چیزی بنماند. پاندر نزد یونانیان بمنزلۀ حوّای اسرائیلیان است
از پای و سار مرادف مانا و مان و معنی ترکیبیه بپاگذاشته شده، رشیدی، ، تیپا، لگد، (برهان)، در اصطلاح نجاران، تخته هائی که میان تنکه هافاصله شود، و نیز تختۀ زبرین و زیرین مصراع، چوبهای قطورتر که در دو طرف فوق و تحت و میان هر دو تنکۀ افقی بکار برند مقابل باهو که عمودی بکار رود، - پاسار کردن، لگدکوب کردن: پاسار میکند من و خوبان را تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش، ناصرخسرو
از پای و سار مرادف مانا و مان و معنی ترکیبیه بپاگذاشته شده، رشیدی، ، تیپا، لگد، (برهان)، در اصطلاح نجاران، تخته هائی که میان تُنُکه هافاصله شود، و نیز تختۀ زبرین و زیرین مِصراع، چوبهای قطورتر که در دو طرف فوق و تحت و میان هر دو تُنُکۀ افقی بکار برند مقابل باهو که عمودی بکار رود، - پاسار کردن، لگدکوب کردن: پاسار میکند من و خوبان را تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش، ناصرخسرو
آنکه پا دارد: مقابل بی پا، برقرار باقی جایگیر متمکن ثابت، معتبر با اعتبار با آبرو، توانگر ثروتمند، باوفا وفادار پایدار در دوستی، چوبدستی چماق عمود، اسب جلد و چابک، روز بیستم از ماههای ملکی
آنکه پا دارد: مقابل بی پا، برقرار باقی جایگیر متمکن ثابت، معتبر با اعتبار با آبرو، توانگر ثروتمند، باوفا وفادار پایدار در دوستی، چوبدستی چماق عمود، اسب جلد و چابک، روز بیستم از ماههای ملکی