جدول جو
جدول جو

معنی پالکی - جستجوی لغت در جدول جو

پالکی
کجاوه بدون سقف
تصویری از پالکی
تصویر پالکی
فرهنگ لغت هوشیار
پالکی
((لَ))
کجاوه بی سقف
تصویری از پالکی
تصویر پالکی
فرهنگ فارسی معین
پالکی
دو صندق چوبی روباز که سابقاً به دو پهلوی اسب یا قاطر می بستند و دو تن مسافر در آن می نشستند، کجاوۀ بی سقف
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کفش چرمی -1 پای افزار از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند پای افزار کفش چارق شم بالیک، پاپیچ پاتابه لفافه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولکی
تصویر پولکی
پول دوست، رشوه گیر، رشوه خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالیک
تصویر پالیک
چارق، نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارغ، شمل، شم، پاتابه، پاتوه، پای تابه
فرهنگ فارسی عمید
درختی است از تیره پروانه واران که دارای شاخه های خاردار است. میوهءاین گیاه غلاف مانند (شبیه میوه لوبیا) است و دارای ماده ای قندی است که در تهیه نوعی مشروب بکار میرود. این درخت در جنگلهای شمالی ایران نیز فراوان است للکی لیلکی لیلک للک لک کرات لالیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالکی
تصویر مالکی
مالکی در فارسی: کس که در کیش از مالک پیروی می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالیک
تصویر پالیک
بالیک، پای افزاری از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند، پای افزار، کفش، چارق، شم، پاپیچ، پاتابه، لفافه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پولکی
تصویر پولکی
نوعی آب نبات شبیه پولک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پولکی
تصویر پولکی
پول دوست، آن که رشوه پذیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تالکی
تصویر تالکی
گشنیز کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالکی
تصویر مالکی
از مذاهب چهارگانۀ اهل سنت، منسوب به ابو عبدالله مالک بن انس، پیرو دین مذهب
فرهنگ فارسی عمید
پای افزار از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند پای افزار کفش چارق شم بالیک، پاپیچ پاتابه لفافه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
عفت، پاکیزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلکی
تصویر پلکی
قسمی نان قندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکی
تصویر الکی
کار عبث و بیهوده، سخنی که حقیقت نداشته باشد، دروغین، بدون دلیل جدّی، از روی تفنن مثلاً او هر روز الکی به پارک می رفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
پاک بودن، پاکیزگی، برای مثال شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند (دقیقی - ۹۷)، کنایه از پاکدامنی، عفت، استره، تیغ سرتراشی، چاقوی کوچکی که هنگام حجامت و خون گرفتن پوست بدن را با آن خراش می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکی
تصویر الکی
((اَ لَ))
بیخود، بیهوده، بی جهت، دروغکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
وضع یا کیفیت پاک بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
Pureness, Purity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ความบริสุทธิ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
पवित्रता
دیکشنری فارسی به هندی