پالاندوز. اکّاف. قتّاب: گویند گرفت یار تو یار دگر از رشک همی گویند ای جان پدر جانا تو بگفتگوی ایشان منگر خرخو بیند که غرقه شد پالانگر. فرخی. شبی نعلبندی و پالانگری حق خویش میخواستند از خری. نظامی. نمایند هر شب خران را بخواب که پالانگران را ببرده است آب. سلمان ساوجی (ازجنگی خطی مورخ بسال 651)
پالاندوز. اَکّاف. قَتّاب: گویند گرفت یار تو یار دگر از رشک همی گویند ای جان پدر جانا تو بگفتگوی ایشان منگر خرخو بیند که غرقه شد پالانگر. فرخی. شبی نعلبندی و پالانگری حق خویش میخواستند از خری. نظامی. نمایند هر شب خران را بخواب که پالانگران را ببرده است آب. سلمان ساوجی (ازجُنگی خطی مورخ بسال 651)
افزودن ؟: همچنانکه باغبان زردآلوی تلخ را می برد و بر جای آن قیسی شیرین بپالاند و افزون کند. (معارف بهاءالدین ولد). و در برهان پالاییدن بدین معنی آمده است. ، فشردن. (تتمۀ برهان)
افزودن ؟: همچنانکه باغبان زردآلوی تلخ را می برد و بر جای آن قیسی شیرین بپالاند و افزون کند. (معارف بهاءالدین ولد). و در برهان پالاییدن بدین معنی آمده است. ، فشردن. (تتمۀ برهان)