پوشاک ضخیم آکنده از پشم یا کاه یا پوشال که بر پشت حیوانات بارکش می گذارند و بر روی آن بار می بندند یا سوار می شوند، برای مثال آن یکی خر داشت و پالانش نبود / یافت پالان گرگ خر را درربود (مولوی - ۳۶)
پوشاک ضخیم آکنده از پشم یا کاه یا پوشال که بر پشت حیوانات بارکش می گذارند و بر روی آن بار می بندند یا سوار می شوند، برای مِثال آن یکی خر داشت و پالانش نبود / یافت پالان گرگ خر را درربود (مولوی - ۳۶)
اگر دید پالان پاکیزه نو داشت، دلیل است که زن مستور سازگاری بخواهد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند پالان درشت و چرکین داشت، دلیل است که زنی از ستیزه روی و ناسازگار و از وی مضرت بیند. جابر مغربی پالان دیدن در خواب زن است. اگر بیند پالان داشت یا از شخصی به بها خرید، دلیل که زن خواهد یا کنیزک خرد. اگر بیند پالان بر پشت داشت، دلیل که مطیع و فرمانبردار زن شود و بر وی مستولی گردد. اگر بیند پالان از وی ضایع شد، دلیل است که زن از وی جدا شود و یا طلاقش دهد. محمد بن سیرین
اگر دید پالان پاکیزه نو داشت، دلیل است که زن مستور سازگاری بخواهد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند پالان درشت و چرکین داشت، دلیل است که زنی از ستیزه روی و ناسازگار و از وی مضرت بیند. جابر مغربی پالان دیدن در خواب زن است. اگر بیند پالان داشت یا از شخصی به بها خرید، دلیل که زن خواهد یا کنیزک خرد. اگر بیند پالان بر پشت داشت، دلیل که مطیع و فرمانبردار زن شود و بر وی مستولی گردد. اگر بیند پالان از وی ضایع شد، دلیل است که زن از وی جدا شود و یا طلاقش دهد. محمد بن سیرین
نقطه یا لحظۀ اتمام چیزی، نهایت، انتها، بخش آخری هر چیز، بخش پایینی هر چیز، برای مثال سخن نیز نشنید و نامه نخواند / مرا پیش تختش به پایان نشاند (فردوسی - ۲/۳۴۱)
نقطه یا لحظۀ اتمام چیزی، نهایت، انتها، بخش آخری هر چیز، بخش پایینی هر چیز، برای مِثال سخن نیز نشنید و نامه نخواند / مرا پیش تختش به پایان نشاند (فردوسی - ۲/۳۴۱)
چهار دیواری سرپوشیده که بالای بام بر روی پلکان می سازند، خرپشته، رده ای از دیوار که با دو آجر سربه سر شبیه شیروانی بر روی دیوار می سازند که برف و باران روی دیوار نماند
چهار دیواری سرپوشیده که بالای بام بر روی پلکان می سازند، خرپشته، رده ای از دیوار که با دو آجر سربه سر شبیه شیروانی بر روی دیوار می سازند که برف و باران روی دیوار نماند
گروهی از پستانداران دریایی رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد بادیان، رازیان، وادیان، رازنج، رازیانج، رازیام، بادتخم، برهلیا
گروهی از پستانداران دریایی رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد بادیان، رازیان، وادیان، رازِنَج، رازیانَج، رازیام، بادتُخم، بَرهِلیا
اسب که اصیل نباشد. محمر (ج، محامر). (منتهی الارب). اسب از جنس بد. اسب کندرو که لایق پالان باشد. (رشیدی). اسب باربردار. (غیاث اللغات). هر ستور که پالان دارد. اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین. حماره.کودن. پلانی. (رشیدی). اسب گران رو. (دهار). باری. مقابل زینی و سواری: والحماره کجبانه، الفرس الهجین کالمحمره، فارسیته پالانی. (مجدالدین) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی. ابوالعباس. چهارهزاراسب گرانبهاآنروز بدست آمد یعقوب (بن لیث) را دون اشتر و استر و خر و اسبان پالانی و ترکی. (تاریخ سیستان). و (اسب) را که کمالی داده اند که خر را نداده اند اگر وی از کمال خویش عاجز آید از وی پالانی سازند و با درجۀ خر افتد. (کیمیای سعادت). که جلدی زیرکی را گفت من پالانئی دارم ازین تندی و رهواری چو باد و ابر نیسانی بدو گفتا مگو چونین گر او را این هنر بودی نبودی چون خران نامش میان خلق پالانی. سنائی
اسب که اصیل نباشد. محمَر (ج، محامِر). (منتهی الارب). اسب از جنس بد. اسب کندرو که لایق پالان باشد. (رشیدی). اسب باربردار. (غیاث اللغات). هر ستور که پالان دارد. اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین. حِمارَه.کَودَن. پلانی. (رشیدی). اسب گران رَو. (دهار). باری. مقابل زینی و سواری: والحماره کجبانه، الفرس الهجین کالمحمره، فارسیته پالانی. (مجدالدین) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی. ابوالعباس. چهارهزاراسب گرانبهاآنروز بدست آمد یعقوب (بِن لیث) را دون اشتر و استر و خر و اسبان پالانی و ترکی. (تاریخ سیستان). و (اسب) را که کمالی داده اند که خر را نداده اند اگر وی از کمال خویش عاجز آید از وی پالانی سازند و با درجۀ خر افتد. (کیمیای سعادت). که جلدی زیرکی را گفت من پالانئی دارم ازین تندی و رهواری چو باد و ابر نیسانی بدو گفتا مگو چونین گر او را این هنر بودی نبودی چون خران نامش میان خلق پالانی. سنائی
در اصطلاح بنائی یک طبقه از خشت بر روی آجر تیغۀ سقف، مخارجه ای که بر بالای خانه سازند. (برهان) : عمارات حاجی و پالانه هاش همی برد و می کرد یکسر خراب. سلمان ساوجی. ستاوند. ستناوند. استوناوند
در اصطلاح بنائی یک طبقه از خشت بر روی آجر تیغۀ سقف، مخارجه ای که بر بالای خانه سازند. (برهان) : عمارات حاجی و پالانه هاش همی برد و می کرد یکسر خراب. سلمان ساوجی. ستاوند. ستناوند. استوناوند
ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزهادر آن صاف کنند ظرفی که طباخان و حلواییان برای صاف کردن روغن و شیره و جز آن بر سر دیگ نهند آبکش ماشو ماشوب ترشی پالا پالاوان صافی
ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزهادر آن صاف کنند ظرفی که طباخان و حلواییان برای صاف کردن روغن و شیره و جز آن بر سر دیگ نهند آبکش ماشو ماشوب ترشی پالا پالاوان صافی