جدول جو
جدول جو

معنی پالاش - جستجوی لغت در جدول جو

پالاش
آلودگی، برای مثال چو پا لغز و پالاش دارد گلت / مرنجان دلی تا نرنجد دلت (امیرخسرو - رشیدی - پالاش)، آلوده شدن پا به گل و لای
تصویری از پالاش
تصویر پالاش
فرهنگ فارسی عمید
پالاش
آلوده شدن پای باشد به گل و لای، (برهان) :
چو پالغز و پالاش دارد گلت
مرنجان دلی تا نرنجد دلت،
خسرو (از لغت نامۀ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
پالاش
آلوده شدن پای بگل ولای
تصویری از پالاش
تصویر پالاش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاداش
تصویر پاداش
(پسرانه)
جزا، اجر کار خوب، مکافات نیکی (نگارش کردی: پاداش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
مزد، سزای عمل، خواه نیک خواه بد، سزا، جزا، برای مثال درستش شد که هرچ او کرد بد کرد / پدر پاداش او بر جای خود کرد (نظامی۲ - ۱۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالاس
تصویر پالاس
پلاس، فرشی که از پشم به رنگ های مختلف می بافند و پرز ندارد، گلیم، جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالار
تصویر پالار
شاه تیر سقف، تیر چوبی بزرگ و دراز و ستبری که در سقف به کار رفته، شاه تیر، بالار، پالاری، بالاگر، حمّال، سرانداز، افرسب، فرسپ، داربام
فرهنگ فارسی عمید
پوشاک ضخیم آکنده از پشم یا کاه یا پوشال که بر پشت حیوانات بارکش می گذارند و بر روی آن بار می بندند یا سوار می شوند، برای مثال آن یکی خر داشت و پالانش نبود / یافت پالان گرگ خر را درربود (مولوی - ۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالاد
تصویر پالاد
یدک، اسب یدک، کنایه از اسب، اسب خاص پادشاه که زین و یراق کرده و بر در بارگاه نگاه می داشتند، جنیبت، پالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالایش
تصویر پالایش
صاف کردن، صافی کردن، تصفیه
فرهنگ فارسی عمید
درخت و ستون بزرگ ستون استون پاغر شمع دیرک تیرک پادیر بالار. تیر کلفت که در پوشش خانه بکار میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاس
تصویر پالاس
فرانسوی کاخ
فرهنگ لغت هوشیار
پوشاک ضخیم آکنده از پشم یا کاه یا پوشال که بر پشت حیوانات بارکش میگذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالوش
تصویر پالوش
کافور مغشوش پالوس بالوس بالوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
جزا، مکافات، سزا، قرض، اجر، ثواب، اجرت، مزد، عوض
فرهنگ لغت هوشیار
پالودن تصفیه صافی کردن، توسعا وضع خط تصفیه (گناه و مانند آن)، آنچه بدان چیزی صافی کنند چون کفگیر حلواییان و مانند آن پالاوان پالاون پالونه، تراوش ترابش زهیدن زهش نتع، دفع کثافات بدن دفع فضول استفراغ ترشح، پارگینی که در فاضل آب حمام گرد آید گند آب حمام. یا پالایش نفت. تصفیه نفت. صافی کردن، تصفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاد
تصویر پالاد
مطلق اسب، اسب نوبتی، جنیبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
جزا و کیفر چه خوب چه بد، مهر، کابین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالان
تصویر پالان
پوششی ضخیم انباشته از کاه، پشم یا پوشال که بر پشت ستور می نهند برای نشستن یا بار نهادن
پالان کسی کج بودن: کنایه از رفتاری غیراخلاقی و ناروا داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالار
تصویر پالار
تیر بزرگی که در سقف خانه به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالایش
تصویر پالایش
((یِ))
تصفیه کردن، صاف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالان
تصویر پالان
اکاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پالایش
تصویر پالایش
تصفیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
جایزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
Reward, Gratuity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پالایش
تصویر پالایش
Refinement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پالایش
تصویر پالایش
улучшение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
чаевые , награда
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پالایش
تصویر پالایش
Verfeinerung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
Trinkgeld, (DE) Belohnung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پالایش
تصویر پالایش
удосконалення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
чайові , нагорода
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پالایش
تصویر پالایش
udoskonalenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
napiwek, (PL) nagroda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
小费 , 相同
دیکشنری فارسی به چینی