- پاغنده
- مطلق گلوله است از هر چه باشد -2 آن پنبه برپیچیده که حلاجی کرده باشند عمدا پنبه گلوله کرده پنبه بر پیچیده که زنان ریسند کلوچ گلیج گلوله آغنده پاغند، پنبه دسته کرده از پشم و پاغنده که بریسند
معنی پاغنده - جستجوی لغت در جدول جو
- پاغنده ((غُ دِ))
- گلوله از هر چیزی مانند، پنبه، پنبه زده شده و گلوله کرده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پنبه حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند پنبه زده شده غند غنده
پایدار، بادوام، ابدی
پراکنده، افشاننده
اسم پالیدن، صاف کننده تصفیه کننده
پرونده بقچه رزمه
کاوش کننده، جستجوکننده
پراکنده کننده، افشاننده
پایدار، بادوام، کسی که چیزی را بپاید و مراقب آن باشد، برقرار، جاوید، ابدی، باقی
پاغنده
پنبۀ زده شده که گلوله کرده باشند برای رشتن، گلولۀ پنبۀ زده شده، پنجک، غنده
موجود، ساکن، حاضر
خشمگین غضبناک غضبان خشم آلود آشفته و به خشم آمده ارغند
جامه دان، بقچه، بسته
نمو کننده نشو و نماکننده رشد کننده
ساکن مقیم آرام گیرنده، جمع باشندگان
بازی کننده، مقابل برنده
تولیدگر
دنگ برنج کوبی پادنگه، (در اصطلاح ساعت سازان) مقابل پا ملخ
آنچه می بارد آنچه بشکل قطرات آب فرو ریزد
آنکه چیزی یا جانوری را براند، آنکه اتومبیل و دیگر وسایل نقلیه را براند شوفر
والد، بچه آورنده
زاری کننده ناله و فریاد کننده