جدول جو
جدول جو

معنی پاشتین - جستجوی لغت در جدول جو

پاشتین
قریه ای که امیرعبدالرزاق نخستین ملوک سربداری از آنجا خروج کرده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارتین
تصویر مارتین
(پسرانه)
رهبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پارمین
تصویر پارمین
(دخترانه)
نام همسر داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامتین
تصویر رامتین
(دخترانه)
آرامش تن، موسیقی دان عهد ساسانیان، نام یکی از نوازندگان و موسیقیدانان در زمان ساسانیآنکه واضع ساز چنگ بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاشویه
تصویر پاشویه
آب رو باریکی که گرداگرد حوض درست می کنند،
پله یا لبۀ حوض که در آنجا پاهای خود را می شویند، جای شستن پا،
محلولی که از نمک، خردل یا داروهای دیگر برای شستن پاهای بیمار درست کنند
پاشویه دادن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن
پاشویه کردن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن، پاشویه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه، بار درخت، برای مثال پیش گرفته سبد باشتین / هر یک همچو در تیم حکیم (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشیدن
تصویر پاشیدن
ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی، افشاندن، ریخته شدن و پراکنده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راشدین
تصویر راشدین
خلفای راشدین، چهار خلیفۀ بعد از پیامبر اسلام (ابوبکر، عمر، عثمان و علی)، خلفای اربعه
فرهنگ فارسی عمید
پاتینی، غله برافشان، پاتنی
لغت نامه دهخدا
باری که از میان شاخ بیرون آید، (فرهنگ رشیدی)، باری و میوه ای را گویند که از میان درخت برآید بی آنکه گل و بهار دهد، (برهان قاطع) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، بمعنی باستین، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 180) (فرهنگ جهانگیری)، بارها بود که از میان درخت ببرند، (نسخه ای از فرهنگ اسدی)، باری که از میان درخت بیرون آید، (نسخۀ دیگر از فرهنگ اسدی خطی) (فرهنگ اوبهی) :
پیش گرفته سبد باشتین
هر یک همچون در تیم حکیم،
منجیک (از فرهنگ اسدی)،
و رجوع به باستین شود
لغت نامه دهخدا
نام بلوکی است از سبزوار، (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 180) (فرهنگ جهانگیری) (هفت قلزم)، بلوکی است از سبزوار که ملوک سربداران از آن بلوکند، (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، نام یکی از دهستان های 3گانه بخش داران شهرستان سبزوار که حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال بکوه اندقان از طرف خاور بدهستان قصبه، از طرف جنوب به کال شور، از طرف باختر بدهستان کاه، این دهستان در دو قسمت واقع شده است، 1 - شمال شوسۀ عمومی مشهد به طهران و دامنۀ کوه صدخرو و اندقان، 2 - جنوب شوسه، آبادیهائی که در کوهستان واقعند، هوای آنها معتدل و در قسمت جلگه گرمسیر و در نزدیکی کال شور هوا خنک و آب آنها شور است، این دهستان دارای 17 آبادی بزرگ و کوچک است و 6109 تن جمعیت دارد آب دهات در قسمت کوهستانی از رودخانه و چشمه و درجلگه از قنات میباشد، راه شوسۀ طهران - مشهد از این دهستان می گذرد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکدین
تصویر پاکدین
آنکس که اعتقاد پاک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانتین
تصویر قانتین
جمع قانت، خاموشان، فرمان برندگان، نیایشگران، پرهیزگاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاشرین
تصویر فاشرین
سریانی تازی گشته سیاه دارو (گویش شیرازی) سپندان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
سبکسار نااستوار آنکه وآنچه محکم واستوارنباشد: زهر عاقل شنیدستم کجا باشد شب آبستن گمان آمد مرا کاین لفظ معنی نامتین باشد، (معزی 171)
فرهنگ لغت هوشیار
هر بنایی که برای استحکام بنای دیگر بدو پیوندد شمع شمعک پشتییبان پشتیوان، چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود، تکیه گاه، معین یاور مددکار حامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشتنی
تصویر داشتنی
لایق داشتن در خور داشتن، نگاه داشتن حفظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راستین
تصویر راستین
مستقیم، راست، مقابل کج و خم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع راشد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) راشدون: خلفای راشدین
فرهنگ لغت هوشیار
پراگندن پریشیدن افشاندن، ریختن، پاچیدن پشنجیدن، یا آب پاشیدن، آب زدن جایی را. یا از هم پاشیدن، متلاشی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارگین
تصویر پارگین
گند آب، منجلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشایی
تصویر پاشایی
پاشا شدن امارت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است از زبانزدهای کشتی نوعی از بند کشتی گیران باشد و آن پای خود را بر پای حریف پیچیده بر زمین افکندن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشویه
تصویر پاشویه
محلول نمک که جهت شستن پاهای بیمار درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه ای که از درخت بر آید بی آنکه گل کند و بهار دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا تیل
تصویر پا تیل
دیگ مسی دهان گشاد که ته آن گرد است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا چین
تصویر پا چین
تنکه زنانه که سرپای آنرا چین داده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتینی
تصویر پاتینی
پاتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتین
تصویر پاتین
پاتنی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناشر، پراگنشگران پراکنندگان جمع ناشر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه، میوه درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشتین
تصویر سرشتین
طبیعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راستین
تصویر راستین
حقیقی، واقعی، امین، صادقانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پارتیشن
تصویر پارتیشن
دیوارک
فرهنگ واژه فارسی سره