جدول جو
جدول جو

معنی پاشاک - جستجوی لغت در جدول جو

پاشاک
ملات ساختمان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاساک
تصویر پاساک
(پسرانه)
نام برادرزاده داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاشا
تصویر پاشا
(پسرانه)
خان، آقا، پروردگار، پادشاه در امپراطوری عثمانی، عنوان مقامات لشکری و کشوری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاشا
تصویر پاشا
در امپراتوری عثمانی، لقبی که به بعضی از وزیران و امیران داده می شد و از القاب رسمی بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاشاک
تصویر حاشاک
دور باد از تو، دور از تو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
هر چیز پوشیدنی، لباس، جامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاشاک
تصویر خاشاک
ریزۀ چوب، علف، کاه و مانند آن، خار، خس، علف خشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشان
تصویر پاشان
پاشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پاشنده مثلاً مشک پاشان
فرهنگ فارسی عمید
قریه ای از هرات و از آنجاست ابوعبید احمد بن محمد بن ابی عبید مؤدّب هروی پاشانی و آنرا فاشان نیز گویند
لغت نامه دهخدا
دور باد از تو:
پس بگویند بنده را حاشاک
مردکی ریش گاو و کون خر است،
انوری،
مهر از تو توان برید هیهات
کس بر تو توان گزید حاشاک،
سعدی،
تو بحری و هر دو کون خاشاک
خاشاک درون بحر، حاشاک،
سلمان ساوجی،
رود بخواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک،
حافظ،
،
چوبی بزرگ
لغت نامه دهخدا
نوعی پارچه:
سقرلاط و بزمات و آن بنات
چو ماشاک و تفتیک و عین ثبات،
نظام قاری (دیوان ص 186)،
و رجوع به ماشاد و ماشا شود
لغت نامه دهخدا
گیپای خرد و کوچک را گویند یعنی پارچه های پوست شکنبه را بدوزندو با گوشت و برنج مصالح پر کنند و پزند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
نام سرزمینی است در کویر بین کرمان و سیستان، مرحوم بهار در حاشیۀ تاریخ سیستان بنقل از ابن خردادبه (ص 50) آرد: ’راشد یا راشاک جایی است در کویر بین کرمان و سیستان که یک چاه آب دارد واز آنجا تا زرنج 23 فرسنگ است’، (تاریخ سیستان حاشیۀ ص 245)، و رجوع به راشد نام سرزمینی است ... شود
لغت نامه دهخدا
شاشک، شارشک، شاشنگ، شوشک، تیهو، (شعوری از فرهنگ جهانگیری)، تنبوره، (شعوری)، چارتار، (شعوری از مجمع الفرس)، رجوع به شارشک، شاشک، شاشنگ و شوشک شود
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از کلمه ’کیمیا’، علمی است که در آن از خواص اجسام طبیعی و تغییرات عمیق گوهرها و عناصر بحث می شود، بنابراین علم شیمی وابسته به ساختمان نهایی ماده است و در آن می کوشند تا ماده را به کوچکترین اجزای وی تقسیم کنند و آنرا مورد مطالعه قرار دهند، این اجزا یا عناصر در مواد مختلف وجود دارند و با کمک شیمی معلوم می شود که یک قطعه سنگ آهک از یک فلز درخشان (کلسیم) و دو شبه فلز، یکی جامدو سیاه (کربن) و دیگری گاز (اکسیژن) بوجود آمده است، دانش شیمی تنها محدود به تجزیه کردن مواد نیست بلکه با ترکیب عناصر، اجسام پیچیده تری بوجود می آیند، این ترکیب عناصر یا اجسام را با یکدیگر فعل و انفعال شیمیایی نامند، مانند عنصر کلر که گازیست زرد متمایل به سبز، و آن خودبخود با عنصر فسفر که جامد است ترکیب و به کلرور فسفر تبدیل می گردد، از مجموع عناصر اساسی و مواد اصلی بسیط که تاکنون شناخته شده بیش از 100 عنصر را می توان نام برد، (از فرهنگ فارسی معین)،
- شیمی آلی، بحث ترکیباتی است که بدن گیاهان و جانوران را تشکیل داده اند و چون در ترکیب این اجسام همیشه مقداری کربن وجود دارد، این بخش از شیمی را شیمی ترکیبات کربن نیز می نامند، (از فرهنگ فارسی معین)،
- شیمی معدنی، بحث عناصر و ترکیباتی است که اکثر تشکیلات غیرزنده را بوجود می آورند و در حقیقت ترکیبات معدنی هستند و در ترکیب این مواد امکان دارد کربن نیز وجود نداشته باشد، (از شیمی معدنی تألیف برّی چ دانشگاه ص 7)
لغت نامه دهخدا
در حال پاشیدن:
همی پای کوبنده بر فرش چین
ز سر مشک پاشان گل از آستین،
اسدی
لغت نامه دهخدا
خاشه، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، ساق علف و چوب و ریزه های باریک و خار و خس با خاک آمیخته، (برهان قاطع)، ریزۀ کاه با خاک بهم آمیخته و خاشه، (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 369)، قذاه، عذب، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، عقاقیر، (السامی فی الاسامی)، آشغال:
گفت با خرگوش خانه خان من
خیز خاشاکت از او بیرون فکن،
رودکی،
ز خاشاک ناچیز تا عرش راست
سراسر به هستی یزدان گواست،
فردوسی،
ولیکن بفرمان یزدان دلیر
نباشد ز خاشاک تا پیل و شیر،
فردوسی،
برآن توده خاشاکها بر زدند
بفرمود تا آتش اندر زدند،
فردوسی،
تا روی بجستن ننهد برق شغبناک
صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک،
منوچهری،
گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست،
ناصرخسرو،
که دریا در نهد درقعر و خاشاک آورد برسر،
مختاری غزنوی،
تو بادی و من خاک تو تو آب و من خاشاک تو
با خوی آتشناک تو صبر من آوار آمده،
خاقانی،
خاشاک دورنگ روز و شب را
آتش زن و در زمان برافروز،
خاقانی،
چو شد پژمرده خاشاکی بود خشک،
دهلوی،
دگر آهو که خاشاک است خوردش
بجای مشک خاشاک است گردش،
نظامی،
سهی سروش فتاده بر سر خاک
شده لرزان چنان کزباد خاشاک،
نظامی،
در اندیشید از آن که یار دلکش
که چون سازد بهم خاشاک و آتش،
نظامی،
- امثال:
خاشاک به گاله ارزانی و شنبه بجهود، نظیر: سرخر و دندان سگ، (امثال و حکم تألیف دهخدا ج 2)،
خاشاک نیز بر در دریا گذر کند، نظیر: سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش، (امثال و حکم تألیف دهخدا ج 2)،
- خاشاک مسجد، ظاهراً نوعی گستردنی نظیر بوریا و حصیر باید باشد: بمسجد رفتم بوریانبود بخانه رفتم و خادم را گفتم تا درازگوش بگیرد با او به کنار آب حرام کام رفتم و یک خروار خاشاک مسجد آوردیم و در مسجد انداختیم، (تاریخ بخارا نرشخی ازانیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 144)، در منزل ایشان در زمستان خاشاک مسجد می بود و در تابستان بوریای کهنه، (تاریخ بخارا نرشخی از انیس الطالبین ایضاً)
لغت نامه دهخدا
پوشیدنی، پوشش، جامه، ثوب، لباس، ملبس، لبس، لبوس، جامگی، کسوه، ملبوس، کساء، مقابل خوراک، مرکب از پوش مخفف پوشش و آک لفظ مفید معنی نسبت، (از غیاث) : اکساء، پوشاک دادن
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای به شمال غربی روسیه در سرزمینی مردابی، و آن بشاخه هائی تقسیم میشود و بعض این شاخه ها به رود خانه سویر که ازواردات دریاچۀ لادگا است فرومیریزد و بعض دیگر بخود آن دریاچه، طول این رودخانه 213 هزارگز است و از جنگلهای بزرگ عبور میکند
کوه پاشا کوهی است در ناحیت آنقره بسنجاق قونیه
جزیره ای به امریکای جنوبی از توابع شیلی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
پوشیدنی، پوشش، جامه، لباس، پوشاک دادن پوشیدنی لباس جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشاک
تصویر خاشاک
ریزه چوب و علف و کاره: خاروخس
فرهنگ لغت هوشیار
دورباد از تو دور باد از تو دور باد از تو، (مهر از تو توان برید ک هیهات، کس بر تو توان گزید ک حاشاک خ) (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشان
تصویر پاشان
در حال پاشیدن: مشک پاشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشک
تصویر پاشک
پاسک
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی ترکی شده پادشاه سرور در تداول ترکان عثمانی صاحب رتبه پاشایی و آن رتبه ای از مراتب کشوری و لشکری است. توضیح سلاطین عثمانی بانتقام از سلاطین صفویه که کلمه سلطان را بتحقیر بصاحب منصبان خود اطلاق میکردند عنوان پاشا را که همان پادشاه است بزیر دستان خود دادند، خواجه آقا و سید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
پوشیدنی، جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاشاک
تصویر خاشاک
ریزه چوب و علف و کاه، خاشه، خاشاک، خاشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاشا
تصویر پاشا
لقب اشرافی در دولت عثمانی برای دارندگان مقام های بالای دولتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشاک
تصویر پوشاک
البسه، لباس
فرهنگ واژه فارسی سره
پوشیدنی، جامه، رخت، کسوت، لباس، ملبوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آخال، آشغال، خار، خاکروبه، خس، زباله، گل، علف، کاه، چوب ریزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دور باد از تو، دور از توباد، مباد، هرگز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خاشاک درخواب مال و نعمت است مردم عامه را. اگر بیند در خانه وی خاشاک بسیار است یا او در میان خاشاک مقیم گردید، دلیل که بر قدر آن وی را مال و نعمت رسد. اگر بیند خاشاک را باد ببرد یا آتش بسوخت، دلیل که پادشاه مال او بستاند. اگر بیند که خاشاک در تنور یا در زیر دیگ می سوخت، دلیل که مال خویش را هزینه کند. محمد بن سیرین
اگر بیند از صحرا خاشاک می آورد و به خانه می برد، دلیل است به قدر آن او را از سفر مال حاصل گردد. اگر بیند در شهری یا کوچه ای باد خاشاک می آورد، دلیل که آن موضع را به قدر آن از پادشاه خیر و منفعت رسد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
۱ـ دیدن لباسهایی کثیف و مندرس در خواب، نشانه آن است که دیگران برای آسیب رساندن به شما نیرنگ می زنند، باید مراقب تماسهای خود با بیگانگان باشید. ، ۲ـ اگر زنی در خواب لباسهایش را کثیف و مندرس ببیند، علامت آن است که اگر در تماسهای خود با دیگران مراقب نباشد دامنش لکه دار خواهد شد. دیدن لباس نو و پاکیزه در خواب، نشانه سعادت است. ، ۳ـ اگر خواب ببینید لباسهای فراوانی دارید، نشانه آن است که برای گذراندن زندگی محتاج خواهید شد. اگر فرد جوانی چنین خوابی ببیند، علامت آن است که در آینده با امیدها و ناامیدیهای فراوان مواجه خواهد شد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
دانه های پوک برنج و آشغال های ته خرمن، خس و خاشاک، نگاه کردن، نگاه دزدانه
فرهنگ گویش مازندرانی