جدول جو
جدول جو

معنی پاسوق - جستجوی لغت در جدول جو

پاسوق
ابسوق، آیه، (در تورات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاسور
تصویر پاسور
نوعی بازی ورق، ورق بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاتوق
تصویر پاتوق
جایی که کسی معمولاً ساعت های بیکاری خود را در آن می گذراند، جایی که پرچم را نصب کنند و گروهی دور آن جمع شوند، پای علم
فرهنگ فارسی عمید
در تداول عامیانه، عاشق شیفته،
- پاسوز کسی شدن، زیان بردن بعلت دوستی و محبت با کسی
لغت نامه دهخدا
نوعی از بازی ورق
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
درازساق. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
پاطوق: ترکی گرد گاه، پا درفش نیشمک پای علم جایی که رایت و درفش را نصب کنند، محل گرد آمدن، محل اجتماع لوطیان در بعضی شهرهای ایران، روز عاشورا دسته های بعضی محلات ممتاز توغ را حرکت دهند. زیر و اطراف توغ را (پاتوغ) گویند پاتوق پاطوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاطوق
تصویر پاطوق
پاتوغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسوز
تصویر پاسوز
عاشق شیفته. یا پاسوز کسی شدن، زیان بردن بعلت دوستی و محبت با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوق
تصویر اسوق
مرد خوب ونیکو ساق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسور
تصویر پاسور
نوعی بازی ورق، چهاربرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاتوق
تصویر پاتوق
((تُ))
پاتوغ، محلی که همیشه در آنجا عده ای گرد هم آیند
فرهنگ فارسی معین
خاسر، زیانمند، اسیر، گرفتار، درگیر، شیفته، عاشق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاتوغ، کانون، لنگر، مجمع، محفل، مرکز، میعادگاه، وعده گاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تفاله چای
فرهنگ گویش مازندرانی
هدیه های گران بها که از سوی خانواده ی داماد به عروس داده
فرهنگ گویش مازندرانی