جدول جو
جدول جو

معنی پاتوق

پاتوق((تُ))
پاتوغ، محلی که همیشه در آنجا عده ای گرد هم آیند
تصویری از پاتوق
تصویر پاتوق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پاتوق

پاتوق

پاتوق
پاطوق: ترکی گرد گاه، پا درفش نیشمک پای علم جایی که رایت و درفش را نصب کنند، محل گرد آمدن، محل اجتماع لوطیان در بعضی شهرهای ایران، روز عاشورا دسته های بعضی محلات ممتاز توغ را حرکت دهند. زیر و اطراف توغ را (پاتوغ) گویند پاتوق پاطوق
فرهنگ لغت هوشیار

پاتوق

پاتوق
جایی که کسی معمولاً ساعت های بیکاری خود را در آن می گذراند، جایی که پرچم را نصب کنند و گروهی دور آن جمع شوند، پای عَلَم
پاتوق
فرهنگ فارسی عمید

پاتوغ

پاتوغ
پاطوق: ترکی گرد گاه، پا درفش نیشمک پای علم جایی که رایت و درفش را نصب کنند، محل گرد آمدن، محل اجتماع لوطیان در بعضی شهرهای ایران، روز عاشورا دسته های بعضی محلات ممتاز توغ را حرکت دهند. زیر و اطراف توغ را (پاتوغ) گویند پاتوق پاطوق
فرهنگ لغت هوشیار

پاتوه

پاتوه
چارُق، نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارُغ، شَمَل، شُم، پاتابِه، پای تابِه، پالیک
پاتوه
فرهنگ فارسی عمید