- پاسفره
- ظرف خالی بر سر سفره برای جدا کشیدن طعام
معنی پاسفره - جستجوی لغت در جدول جو
- پاسفره ((سُ رِ))
- ظرف خالی بر سر سفره برای جدا کشیدن طعام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زمینی را گویند که صاحب زراعت در وجه اخراجات جدا کرده بمزارعان دهد تا ایشان حاصل آنرا صرف اخراجات دیوانی و غیره کنند
گیاهی است از تیره بارهنگها از رده پیوسته گلبرگها نباتی است علفی یکساله بارتفاع 10 تا 30 سانتیمتر که بحد وفور بحالت وحشی در نواحی بحرالروم آسیای صغیر آفریقای شمالی آسیا (ایران) میروید اسبغول قطونا اسفیوش
پادافراه
بنای دیوار و خانه ذ پی
پاخار
شاعر، تاریخگو، قصه خوان
مکافات، مجازات
مسئول
جای پاسبان، جای دیده بانان
لگدمال لگد کوب پایمال
پروانه برای آزادی رفت و آمد اشخاص از مملکتی بمملکت دیگر گذرنامه جواز عبور پته تذکره باشبرد، اجازه عبور بکشتی بازرگانی از آبهای ساحلی مملکتی
نی باریک، لولۀ باریک و کوتاه
آلتی در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود
در امور نظامی آلتی در توپ و تفنگ
آلتی در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود
در امور نظامی آلتی در توپ و تفنگ
پاس داشته، نگهبانی شده، لمس شده
بازخواست، کیفر، مکافات، مجازات، سزای بدی، بادافراه، بادفراه، پادافراه
ناسوده، نابسود، دست نخورده، سوراخ نشده
فرفره، نوعی اسباب بازی کاغذی سبک و پره دار که بر اثر جریان باد دور خود می چرخد، یرمع، بادفر، پرپره، فرفروک، مازالاق
بادبزن
آنچه با وزش باد دور خود می چرخد
بادبزن
آنچه با وزش باد دور خود می چرخد
نشستنگاهی که در کنار در خانه درست کنند، سکوی در خانه
سنگ یا چیز دیگر که با آن چرک پاشنۀ پا را پاک کنند، سنگ پا
گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره
نی باریک که یک سر آن رادردهان و سر دیگرش را در آب یا شربت گذارند و بمکند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره کوچک فلزی چرخ خیاطی را در جوف آن و در قسمت زیر سوزن چرخ خیاطی جای دهند و نخ را بوسیله سوزن بیرون آورند، خیاطی، ماکو
مسافرت در فارسی جرمزه وشتارش راهی گشتن
درست و بی رخنه
جای نگهبانی، محل استقرار نیروهای انتظامی
((رِ))
فرهنگ فارسی معین
لوله باریک، نی باریک، آلتی است در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود، آلتی است در توپ و تفنگ. ماشوره هم گفته می شود
محل پاس، جای پاسبان، در امور نظامی مکانی برای کنترل تردد که زیر نظر و مراقبت مامور نظامی اداره می شود
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
اسپرغم
اسفنج، ابر مرده، ابر کهن
آلتی که بدان موی سر و صورت تراشند تیغ
کاسه سفالین کاسه گلین، جام آب خوری، پیمانه ای بوده است برای اندازه گیری دارو