جدول جو
جدول جو

معنی پاسدار - جستجوی لغت در جدول جو

پاسدار
پاس دارنده، نگهبان، مراقب
تصویری از پاسدار
تصویر پاسدار
فرهنگ فارسی عمید
پاسدار
(اَ شا)
نگاهبان، مراقب، نگهبان، حارس، پاسبان، عاس:
بزد تیغ بر گردن پاسدار
سرآمد بر او گردش روزگار،
فردوسی،
چو برگشت رستم بر شهریار
ازایران سپه گیو بد پاسدار،
فردوسی،
مرا بر همه گنجهای زمین
نگهبان کن ای شاه با داد ودین
که گر یاوری یابم از کردگار
بوم گنجهای تو را پاسدار،
فردوسی،
باغبانی بباید آن بت را
با یکی پاسدار چوبک زن،
فرخی،
گر مرا پاسدار خویش کند
خدمت او کنم بجان و بتن،
فرخی،
گفتم بگرد مملکتش پاسدار کیست
گفتا مها بتش نه بسنده است پاسبان ؟
فرخی
لغت نامه دهخدا
پاسدار
نگهبان، مراقب، پاسبان
تصویری از پاسدار
تصویر پاسدار
فرهنگ لغت هوشیار
پاسدار
نگهبان، مراقب، نگه داری کننده
تصویری از پاسدار
تصویر پاسدار
فرهنگ فارسی معین
پاسدار
محافظ
تصویری از پاسدار
تصویر پاسدار
فرهنگ واژه فارسی سره
پاسدار
پاسبان، حارس، حافظ، قراول، کشیک، محافظ، مدافع، مراقب، مستحفظ، نگهبان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پایدار
تصویر پایدار
پاینده، جاویدان، باقی، برای مثال نباشد همی نیک و بد پایدار / همان به که نیکی بود یادگار (فردوسی - ۱/۸۵)، برقرار، استوار، ثابت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسپار
تصویر پاسپار
پایمال شده، لگدمال شده، لگدکوب، پامال
پاسپار کردن: پاسپر کردن، لگدکوب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسداری
تصویر پاسداری
نگهبانی، مراقبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسیار
تصویر پاسیار
پایور شهربانی مانند سرهنگ ارتش
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
سپاسدار:
هم حق شناس باشد هم حقگذار باشد
هم در بدی و نیکی اسپاسدار باشد.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
پاسبانی، رعایت، احترام، حرمت
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ /دِ)
شاکر. (دهار). شکور. (تفلیسی) (دهار). که پاس نعمت دارد. شکرگزار:
تو مر خدای را سپاسدار باش و تسبیح کن. (جامع الحکمتین ص 159). که گفته اند سپاسدار باش تا سزاوار نیکی باشی. (مرزبان نامه).
چون وحش جدا شد از کنارش
پیر آمد و شد سپاسدارش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاسپار
تصویر پاسپار
لگد کوب، پایمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسوار
تصویر پاسوار
سوارپا پیاده جلد و چابک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسیار
تصویر پاسیار
سرهنگ شهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا دار
تصویر پا دار
توانگر، بااعتبار، معتبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپاسدار
تصویر اسپاسدار
سپاسدار حقشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپاسدار
تصویر سپاسدار
شاکر حق شناس شکر گذار، منت پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسداری
تصویر پاسداری
پاسبانی، رعایت احترام حرمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایدار
تصویر پایدار
ثابت، دائم، باقی، استوار، قائم، قوی، پابرجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپاسدار
تصویر سپاسدار
حق شناس، شکر گزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسوار
تصویر پاسوار
((سَ))
پیاده جلد و چابک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسپار
تصویر پاسپار
((س ِ))
لگد، لگد کوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسداری
تصویر پاسداری
پاسبانی، رعایت، احترام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایدار
تصویر پایدار
استوار، پابرجا، ثابت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایدار
تصویر پایدار
برقرار، مقاوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سپاسدار
تصویر سپاسدار
قدردان
فرهنگ واژه فارسی سره
شاکر، شکرگزار، قدردان، منت پذیر، نمک شناس
متضاد: کفور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاس، پاسبانی، حراست، محارست، محافظت، مواظبت، نگاهداشت، نگهبانی، نگهداری، وقایت، یتاق، رعایت، ملاحظه، احترام، حرمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پایدار
تصویر پایدار
Abiding, Enduring, Lasting, Stable, Sustainable, Unflagging
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پایدار
تصویر پایدار
стойкий , длительный , стабильный , устойчивый , неустанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پایدار
تصویر پایدار
bleibend, dauerhaft, stabil, nachhaltig, unermüdlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پایدار
تصویر پایدار
стійкий , тривалий , стабільний , невтомний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پایدار
تصویر پایدار
trwały, stabilny, zrównoważony, nieznużony
دیکشنری فارسی به لهستانی