جدول جو
جدول جو

معنی پاستناگ - جستجوی لغت در جدول جو

پاستناگ
(تِ)
پاستیناگ. نوعی ماهی در دریاها و رودهای آمریکای جنوبی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استناد
تصویر استناد
تکیه کردن به سند یا مدرک و آن را پشتوانۀ عمل، گفته یا ادعا قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسنگ
تصویر پاسنگ
پارسنگ، سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاهنگ، ورسنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنان
تصویر استنان
راه خواهی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نَ نِ)
آب کشیدن. (تاج المصادر بیهقی). استقاء. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
ژیودیتا، مغنیۀ ایتالیائی، مولد بسال 1798م، 1212/ هجری قمری در شهر کم و وفات در سنۀ 1865م، 1281/ هجری قمری
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آنچه در یک کفۀ ترازو نهند بجهت برابر کردن کفۀ دیگر. (برهان). آنچه برای تساوی دو کفۀ ترازو نهند در کفۀ سبک. پای سنگ. پارسنگ:
عیار حلم گرانش پدید نتوان کرد
اگر سپهر ترازو شود زمین پاسنگ.
فرخی.
خدایگانا گر برکشند حلم ترا
سپهر و چرخ بسنده نباشدش پاسنگ.
مسعودسعد.
وجود خصم چه وزن آورد در آن میزان
که بوقبیس ندارد محل پاسنگی.
اثیرالدین اخسیکتی.
، پایۀ ستون
لغت نامه دهخدا
لگد، (فرهنگ رشیدی) :
چون شدندی چو بیهشان در خواب
پاستاری به پاسبانش زدند،
؟ (از فرهنگ رشیدی)،
و ظاهراً این صورت مصحف پاسپار است، رجوع به پاسپار شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
بمعنی باستار. (تتمۀ برهان)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ)
پشت به چیزی واگذاشتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پشت بچیزی بازدادن. پشت بازنهادن بسوی چیزی. (منتهی الارب). پشت دادن، آب در بینی کردن. (منتهی الارب) : استنثر، استنشق الماء ثم استخرج ذلک بنفس الانف، و منهم من یفرق بین الاستنشاق و الاستنثار، فیجعل الاستنشاق ایصال الماء و الاستنشاراخراج ما فی الانف من مخاط و غیره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ سَ)
دندان مالیدن. مسواک کردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از استنان
تصویر استنان
برجستن اسپ توسنی کردن، نمایانی و ناپدیدی کتیر
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه در یک کفه ترازو نهند به جهت برابر کردن با کفه دیگر، پایه ستون
فرهنگ لغت هوشیار
پشت بر نهادن، پناه بردن، پناه دادن، یافته آوردن (یافته هم آوای بافته قبض وصول حجت را گویند) پشت دادن پشت نهادن بسوی چیزی، پناه بکسی دادن، پناه بکسی بردن، نسبت کردن بر برداشتن بکسی، سند قرار دادن چیزی را، جمع استنادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استناد
تصویر استناد
((اِ تِ))
پشت دادن به چیزی، نسبت دادن، سند و مدرک نشان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسنگ
تصویر پاسنگ
((سَ))
سنگ ترازو، پایه ستون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استناد
تصویر استناد
گواهمندی، گواه
فرهنگ واژه فارسی سره
اتکا، پشت دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محل اتراق رمه در کوچ ییلاق و قشلاق
فرهنگ گویش مازندرانی
وزنه و سنگ ترازو
فرهنگ گویش مازندرانی