جدول جو
جدول جو

معنی پارو - جستجوی لغت در جدول جو

پارو
آلتی شبیه بیل که با آن برف یا چیز دیگر را از روی زمین می روبند، بیل چوبی، آلتی که در قایق های پارویی به وسیلۀ آن قایق را می رانند
پارو کردن: روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین به وسیلۀ پارو
تصویری از پارو
تصویر پارو
فرهنگ فارسی عمید
پارو
رودی به آمریکای جنوبی در کشور برزیل (ایالت گرائوپارا) که به رود آمازون می پیوندد و آبشارهائی دارد، و طول آن تقریباً 975 هزارگز است
لغت نامه دهخدا
پارو
بیل مانندی باشد از چوب که بدان برف روبند، (برهان)، آلتی چوبین که بدان برف و سرگین روبند، بیل چوبین، پاپروب، (محمود بن عمر ربنجنی)، برف افکن،
- پاروی کشتی، آلتی چوبین که قایق رانان بدان آب رود یا دریا بشورانند، خله، فیه، بیل، مجدف، مجذف، مجداف، مجذاف،
، (در پشت حیوان)، کت، استخوان کت، کتف، هوینه، استخوان شانه که با آن کت بینان فال گیرند، در تداول نانوایان، آلتی چوبین که دستۀ دراز و سری پهن دارد و بر آن خمیر را پهن کنند، پیر زال، زن پیر، (برهان)، پاراو،
- پارو کردن، پاک کردن برف و سرگین و جز آن با پارو،
- پولش از پارو بالا رفتن، بسیار توانگر بودن
لغت نامه دهخدا
پارو
آلتی چوبین که با آن برف می روبند
تصویری از پارو
تصویر پارو
فرهنگ لغت هوشیار
پارو
آلتی چوبی (مانند بیل) که با آن برف را از پشت بام یا پیاده روها می روبند، ابزاری برای راندن قایق (بدون موتور)
فرهنگ فارسی معین
پارو
((رُ))
پیر زال، زن پیر
تصویری از پارو
تصویر پارو
فرهنگ فارسی معین
پارو
برف افکن، برف روب، پاروب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پارو
پارو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نارو
تصویر نارو
(دخترانه)
پرنده ای خوش آواز مانند بلبل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارو
تصویر شارو
(پسرانه)
بازمانده یا پنهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارو
تصویر سارو
(پسرانه)
ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پارس
تصویر پارس
(پسرانه)
نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ایران سکونت کرده بودند، نام ناحیه ای که قوم پارس درآنجا سکونت کرده بودند
فرهنگ نامهای ایرانی
بلوکی است از قزوین، (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
زن پیر و پاروت نیز گویند، (فرهنگ رشیدی)، پارو
لغت نامه دهخدا
دونده باپا پاکار پاکار، کسی که در مشاغل مختلف پی فرمانهای متعدد میرود چون پا دو مغازه پادو نانوایی، در حمامهای قدیم کسی که پس از ورود مشتری کفش ویرا زیر سکو میگذاشت و لنگی برای او پهن میکرد و لنگ دیگر بدو میداد تا ببندد و داخل حمام گرم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره
تصویر پاره
رقعه، وصله، هر چیز بریده و شکافته، رشوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارک
تصویر پارک
محوطه درخت دار، باغ مشجر انگلیسی پردیس پردیسه، ایستمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکرو
تصویر پاکرو
پارسا عفیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارو
تصویر بارو
حصار، دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارچ
تصویر پارچ
ظرف آبخوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارو
تصویر جارو
آلتی که با آن خار خاشاک را از روی زمین بروبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارو
تصویر دارو
هر چه با آن دردی را درمان کنند، دوا، جهت قطع بیماری بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسرو
تصویر پسرو
پسر کوچک فرزند خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهرو
تصویر پهرو
وصله پینه در پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارت
تصویر پارت
پرنده ای حلال گوشت اندازه کبک که دارای منقار دراز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرو
تصویر پیرو
تابع، مقتدی، مقلد، پس رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارس
تصویر پارس
آواز سگ، عوعو، هفهف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتو
تصویر پاتو
ترکی تاپو از آوند ها (ظروف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاروب
تصویر پاروب
پارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارس
تصویر پارس
فارس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاره
تصویر پاره
قسمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیرو
تصویر پیرو
مرید، طرفدار، تابع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بارو
تصویر بارو
حصار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دارو
تصویر دارو
دوا
فرهنگ واژه فارسی سره
نامی برای گاو سبک پا و تند و تیز
فرهنگ گویش مازندرانی