جدول جو
جدول جو

معنی پارازیت - جستجوی لغت در جدول جو

پارازیت
سیگنال های الکتریکی که وارد سیگنال های مخابراتی می شوند و باعث اختلال در آن ها می گردند، در علم زیست شناسی موجود زنده که در خارج یا داخل بدن جاندار دیگر زندگی کند و غذای خود را از بدن او بگیرد، انگل، کنایه از کسی که به هزینۀ دیگران زندگی کند، مفت خور، طفیلی
فرهنگ فارسی عمید
پارازیت
طفیلی، حیوان و گیاه طفیلی، انگل، (فرهنگستان)، حشو و زاید
لغت نامه دهخدا
پارازیت
حشو و زاید، طفیلی، انگل
تصویری از پارازیت
تصویر پارازیت
فرهنگ لغت هوشیار
پارازیت
حشو، زاید، انگل، طفیلی، اختلالی که در دریافت امواج رادیویی به وجود می آید
پارازیت ول کردن: کنایه از میان سخن دیگران حرف زدن
تصویری از پارازیت
تصویر پارازیت
فرهنگ فارسی معین
پارازیت
انگل، طفیل، طفیلی، میکرب، خش خش، نوفه، حشو، زاید
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پابازی
تصویر پابازی
پای کوبی، پاکوبی، رقص، برای مثال معلم چون کند دستان نوازی / کند کودک به پیشش پای بازی (فخرالدین اسعد - ۱۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارافین
تصویر پارافین
جسمی موم مانند، سفید و نیم شفاف، بی بو و بی طعم که از روغن های سنگین نفت به دست می آید و در ساختن برخی از داروها، لوازم آرایشی و شمع سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
کشتی مقدس مردم اثینه که هر سال تقدیم کنندگان هدایا به معبد آپولون در دلس با آن سفر می کردند
لغت نامه دهخدا
مادّۀ جامد و سفید که از الواح ’شیست’ قیری گیرند
لغت نامه دهخدا
(یِ)
یکی از بلاد لاکونیا بود که مردم اطینه در سال دوم جنگهای پلوپونزوس آنرا ویران کردند. (تمدن قدیم فوستل دکولانژ)
لغت نامه دهخدا
سوزش و درد باشد و آنرا بعربی جوی خوانند، (برهان)، و بعض لغت نویسان این بیت را شاهد آورده اند:
دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو
بوی حنّا و خضاب و زنخ پایازی،
سوزنی،
سوزنی در قصیده ای که شروع آن جدّ است و در مدح دهقان غازی نامی گفته است در آخر قصیده گوید:
هیچ شعری نبود اندر شعر خوش من
کاندر او طیبتکی نبود و زیج و بازی
گرچه با نازی امامیست بهمسایگیت
تو ز خوش صحبتیش با طرب و با نازی
دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو
بوی حنّا و خضاب زنخ بانازی،
و بر حسب اغلب احتمالات با نازی یا چیزی شبیه به آن نسبت این امام است و سوزنی بمزاح دوری او را و بوی حنّا و خضاب زنخ او را از خانه ممدوح از خدا به دعا میخواهد
لغت نامه دهخدا
رقص:
بیفشان زلف و صوفی را بپابازی و رقص آور
که از هر رقعۀ دلقش هزاران بت بیفشانی،
حافظ
لغت نامه دهخدا
بخشی کوچک از ایل دفرانس که کرسی آن لوور (سن ا اواز) است
لغت نامه دهخدا
(دِ)
قسمی نان شیرین مشبّک همچند کف پائی
لغت نامه دهخدا
(یِ ن ن)
سرود ملی که پس از انقلاب 1830م. 1245/ هجری قمری دلاوینی بساخت و آهنگ آنرا اوبر تصنیف کرد
لغت نامه دهخدا
سکۀ قدیمی ضرب پاریس، و آن یک ربع بیش از سکۀ تور بود
لغت نامه دهخدا
آلتی چون چتر برای کند کردن سقوط جسمی یا شخصی که از هوا فرود آید، چتر نجات
لغت نامه دهخدا
یکی از مواد کار و برنامه رشته مجسمه سازی در هنرستانها و آن ساختن پا بوسیله گل و موم و غیره است از روی مدل زنده مقابل دست سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابازی
تصویر پابازی
رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاریزین
تصویر پاریزین
فرانسوی پاریسی (سعید نفیسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراشوت
تصویر پاراشوت
چتر نجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارافین
تصویر پارافین
جسمی که سفید و نیمه شفاف که از روغنهای سنگین نفت به دست میاید
فرهنگ لغت هوشیار
دراز بودن پا، تجاوز از حد خود (قس. دست درازی)، نوعی نان شیرینی مشبک معادل کف پایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارازیتولوژی
تصویر پارازیتولوژی
علمی که موجودات طفیلیء انگل را مورد تحقیق قرار میدهد، انگل شناسی، طفیلی شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادرازی
تصویر پادرازی
دراز بودن پا، تجاوز از حد خود، نوعی نان شیرینی مشبک
فرهنگ فارسی معین
جسمی است جامد و سفید که از سرد کردن ناگهانی روغن های سنگین به دست می آید. در شمع سازی و تهیه ورنی ها استعمال می شود. پارافین مایع در پزشکی به عنوان مسهل به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاراگین
تصویر پاراگین
فاضلاب، آشغال دانی، پارگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارازیت ول کردن
تصویر پارازیت ول کردن
کنایه از میان سخن دیگران حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
از انواع بذرهای برنج بسیار اعلا در تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین شیب دار، دامنه
فرهنگ گویش مازندرانی