جدول جو
جدول جو

معنی پارا - جستجوی لغت در جدول جو

پارا
یا ’گرائو پارا’ ناحیه ای از کشور برزیل که شطهای آمازون و تاپاژز و شنگو و توکانتن از آن گذرد، سکنۀ آن 992000 تن است و جنگلهای دست ناخورده دارد و کائوچوک از آن برخیزد، عاصمه اش پارا یا بلم است
نام دیگر او بلم است و آن شهری از امریکای جنوبیست در برزیل که استحکامات بسیار دارد و مرکز ناحیه ای بهمین نام است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فارا
تصویر فارا
(دخترانه)
نام کوهی در مغرب فلات ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هارا
تصویر هارا
(دخترانه)
کوهستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارا
تصویر سارا
(دخترانه)
صحرا، کوه و دشت، شاهزاده خانم، نام همسر ابراهیم (ع)، مادر اسحاق (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاشا
تصویر پاشا
(پسرانه)
خان، آقا، پروردگار، پادشاه در امپراطوری عثمانی، عنوان مقامات لشکری و کشوری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پارس
تصویر پارس
(پسرانه)
نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ایران سکونت کرده بودند، نام ناحیه ای که قوم پارس درآنجا سکونت کرده بودند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پارسا
تصویر پارسا
(پسرانه)
پاکدامن، زاهد، پرهیزکار، مؤمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دارا
تصویر دارا
(پسرانه)
مالدار، ثروتمند، از نامهای خداوند، صورت دیگری از داراب و داریوش، نام پادشاه کیانی در شاهنامه و منظومه نظامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارا
تصویر تارا
(دخترانه)
ستاره، ستاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خارا
تصویر خارا
(دخترانه)
نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاراو
تصویر پاراو
زن پیر، پیرزال، گنده پیر، کمپیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاراب
تصویر پاراب
زراعت آبی، زراعتی که با آب قنات یا رودخانه آبیاری شود، پاریاب، پاریاو، فاراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاراف
تصویر پاراف
امضای مختصر شده
فرهنگ فارسی عمید
معبر، رهگذر
لغت نامه دهخدا
پیر، (فرهنگ اسدی)، زن پیر، (اوبهی) (برهان)، پیر زال، (برهان)، گنده پیر:
زن پاراو چون بیابد بوق
سر ز شادی کشدسوی عیوق،
منجیک
لغت نامه دهخدا
فاراب. پاراو. ناحیتی است (به ماوراءالنهر با نعمت و قصبۀ او را کدر خوانند و مردمانی اند جنگی و دلاور و جای بازرگانان است و شهرک سوناخ از وی است. (حدود العالم) :
نیست آن سر، کدوی پاراب است
نه چنان سر، کدوست در پاراب.
سوزنی.
و رجوع به فاراب شود
لغت نامه دهخدا
زراعتی که به آب چشمه و کاریز ورودخانه و مانند آن کنند مسقوی، آبی، مقابل دیم
لغت نامه دهخدا
آنچه میهمان را پیشکش آرند، (از تتمۀ برهان)
لغت نامه دهخدا
سه سال گذشته را گویند، (غیاث اللغات)، در جای دیگر دیده نشد شاید صورتی از پیرار باشد
لغت نامه دهخدا
فراسه، سوره، (در تورات)
لغت نامه دهخدا
بلوکی از قزوین، (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاراج
تصویر پاراج
آنچه میهمانرا پیشکش آرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراف
تصویر پاراف
خطی که با امضا کشیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپا
تصویر پاپا
فرانسوی بابا پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپرا
تصویر اپرا
نمایشی که هنر پیشگان در آن فقط شعر و آواز بخوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراه
تصویر پاراه
معبر، گذرگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراب
تصویر پاراب
زراعت آبی مقابل دیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراو
تصویر پاراو
پیرمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاراف
تصویر پاراف
امضای اختصاری، امضاء (در اصطلاح سیاسی و بانکی معمول است)، پیش امضا (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاراج
تصویر پاراج
آن چه میهمان را پیشکش آرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاراب
تصویر پاراب
پاراو. فاراب، زراعت آبی، مقابل دیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارا
تصویر دارا
واجد، متمول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اپرا
تصویر اپرا
ترانه نما
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاره
تصویر پاره
قسمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پارسا
تصویر پارسا
زاهد
فرهنگ واژه فارسی سره