جدول جو
جدول جو

معنی پاتیمار - جستجوی لغت در جدول جو

پاتیمار
شتابزدگی، تعجیل، پارنج، پامزد، و صاحب برهان گوید بزبان زند و پازند بهمین معنی آمده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشتیسار
تصویر پشتیسار
(پسرانه)
یاور (نگارش کردی: پشتیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاتیما
تصویر فاتیما
(دخترانه)
فاطیما، نام شهری در اروپا که حضرت فاطمه در آنجا ظهور کرده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واتیار
تصویر واتیار
(پسرانه)
سخنگو (نگارش کردی: واتیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساتیار
تصویر ساتیار
(پسرانه)
نام یکی از سرداران داریوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاتیرا
تصویر پاتیرا
(پسرانه)
فراوانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پایمال
تصویر پایمال
پامال، چیزی که زیر پا مالیده شده، لگدکوب شده، پست و زبون شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایدار
تصویر پایدار
پاینده، جاویدان، باقی، برای مثال نباشد همی نیک و بد پایدار / همان به که نیکی بود یادگار (فردوسی - ۱/۸۵)، برقرار، استوار، ثابت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسیار
تصویر پاسیار
پایور شهربانی مانند سرهنگ ارتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوتیمار
تصویر بوتیمار
پرنده ای ماهی خوار با منقار کشیده، گردن دراز، دم کوتاه و پرهای سفید، سبز و آبی که بیشتر در کنار رودخانه ها زیست کرده و ماهی صید می کند، ماهی خوارک، غم خورک، غم خوارک. می گویند با وجود تشنگی شدید آب نمی خورد تا مبادا آب کم شود. از این رو آدم بخیل و ممسک را به او تشبیه می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاتیناژ
تصویر پاتیناژ
ورزشی که در پیست مخصوص و با کفش هایی که زیر آن تیغه دارد، روی یخ سر می خورند و حرکات نمایشی انجام می دهند
فرهنگ فارسی عمید
نام مرغی است که او را غم خورک نیز گویند و او پیوسته در کنار آب نشیند و از غم آنکه مبادا آب کم شود با وجود تشنگی آب نخورد و او را بعربی یمام و بیونانی شفنین خوانند، گوشتش بیخوابی آورد و مقوی حافظه باشد و ذهن را تند و تیز کند، (برهان)، مرغی است سفید که بهندی بکلا نامند و گویند مرغ مذکور بر لب آبهانشیند و از غم آنکه مبادا آب کم شود با وجود تشنگی آب نخورد، بهمین سبب بوتیمار گویند یعنی صاحب غم خواری، (غیاث اللغات) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (جهانگیری)، مرغی که پیوسته در کنار آب نشیند و آن را غم خورک و ماهیخوار و هوقار نیز گویند، (ناظم الاطباء)، غم خورک، (فرهنگ فارسی معین)، مالک الحزن، مالک الحزین، بلشون، مالک البحرین، طریقون، ماهی خورک، (یادداشت بخطمؤلف)، پرنده ای است از خانوادۀ پرندگان بلندپا که در آب و خشکی زندگی کنند، با نوکی بلند و گردنی دراز و باریک که در کنار آب زندگی می کند و حیوانات مختلف آبی را صید کند، درازی نوع خاکستری آن به یک مترو نیم می رسد و هنگام پرواز گردنش را بر روی شانه هایش پیچ و خم داده، جمع می کند، (از لاروس) :
مانده بوتیمار از حسرت با درد و دریغ
درد او آنگه شود روزی او آب غدیر،
لامعی،
در هوای زمانه مرغی نیست
چمن عشق را چو بوتیمار،
سنایی،
بازتمکین تو هر جا که بپرواز آید
سر فرودزدد بدخواه تو چون بوتیمار،
انوری،
گفت ای انوری آخر چه فتاده ست ترا
که فرورفته ای و غمزده چون بوتیمار،
انوری،
کنون ز دوری ایشان دو جوی میرانم
ز آب دیده و من بر کنار بوتیمار،
جمال الدین عبدالرزاق،
بازرگان با هزار تیمار چون بوتیمار، پژمان و اندوهگن بخانه آمد، (سندبادنامه ص 305)،
مثل جام و پادشاهان هست
لب دریا و مرغ بوتیمار،
خاقانی،
پس درآمد زود بوتیمار پیش
گفت ای مرغان من و تیمار خویش،
عطار،
چون نمیداردشان کس تیمار
هر یکی هست چو بوتیماری،
کمال الدین اسماعیل،
از این درخت چو بلبل بر آن درخت نشین
بدام دل چه فرومانده ای چو بوتیمار،
سعدی،
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمیآید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم،
سعدی،
مرغکی عاشق آب است که بوتیمارش
نام از آن است که همواره بود باتیمار
بر لب نهر نشیند نخوردآبی از آن
که اگر آب خورم کم شود آب از انهار،
قاآنی
لغت نامه دهخدا
وبه زبان مجاری سزاتمار شهری است، در رومانی در ایالتی بهمین نام، جمعیت آن 52100 تن است، کار خانه واگون سازی و تفنگ سازی دارد
لغت نامه دهخدا
امیر حاتیمور یکی از امراء الجایتو سلطان آنگاه که مردم فومن و رشت و تولیم با یکدیگر متفق گشتند و در مقابل لشکر مغول پایداری کردند و این خبر به الجایتو رسید و سخت خشمگین گردید، او را با چند تن از مردان کاردیده بدان دیار فرستاد، حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ رشیدی، گوید: ’و چون صورت واقعه بعرض رسانید پادشاه را از غیرت آتش غضب شعله زدن گرفت امیر حسین و امیر سیونج را با لشکرها مقرر فرمودند تا امیر حاتیمور و باقی امرا چند مرد کاردیده سپاهی متوجه فومن و تولیم و رشت شوند و بموجب فرمان متوجه آن دیار شدند ... ’ رجوع به ذیل جامعالتواریخ ص 17 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِ)
استئمار. مشورت کردن. مشاوره. مشورت کردن خواستن. مشاورت کردن خواستن. (زوزنی). سگالیدن. با یکدیگر رأی زدن. مؤامره، خریدن و خوردن اهاله را: استأهل، اخذ الاهاله او اکلها فهو مستأهل کقوله:
لابل کلی یا امی و استأهلی
فان ما انفقت من مالیه.
(اقرب الموارد).
، بترسیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، سست گشتن. ضعیف شدن و ترسیدن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
عزیز مصر، مولای یوسف بن یعقوب علیهماالسلام و او شوهر زلیخاست و آنگاه که زلیخا یوسف را بدریدن پیراهن خویش متهم کرد، پوتیفار یوسف را زندانی کرد. رجوع به تفسیر ابوالفتوح رازی از سورۀ یوسف و سفر تکوین تورات و یوسف و زلیخای شمسی و یوسف و زلیخای بختیاری و تواریخ اسلامی شود
لغت نامه دهخدا
عمل لغزیدن و سریدن با پاتن، رجوع به پاتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پا تیمار
تصویر پا تیمار
شتابزدگی، تعجیل، پارنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسیار
تصویر پاسیار
سرهنگ شهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیمار
تصویر استیمار
مشورت کردن خواستن با یکدیگر رای زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتیناژ
تصویر پاتیناژ
فرانسوی سرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایدار
تصویر پایدار
ثابت، دائم، باقی، استوار، قائم، قوی، پابرجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایزار
تصویر پایزار
کفش و موزه و امثال آن پاپوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایکار
تصویر پایکار
خدمتکار، پادو، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایمال
تصویر پایمال
لگدکوب، خراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتیسار
تصویر پتیسار
از اول تا انتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوتیمار
تصویر بوتیمار
مرغ ماهیخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاتیلار
تصویر کاتیلار
فرانسوی کاتیلاک بنگرید به کاتیلاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتیناژ
تصویر پاتیناژ
نوعی اسکی روی یخ
فرهنگ فارسی معین
مرغی است ماهیخوار با منقار کشیده و گردن دراز و دم کوتاه و پرهایی به رنگ سبز و سفید و آبی، در کنار رودخانه ها می نشیند و ماهی شکار می کند. می گویند با وجود تشنگی شدید، آب نمی خورد زیرا می ترسد که آب جهان تمام شود، از این رو غمخورک و غمخوارک هم نا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایدار
تصویر پایدار
برقرار، مقاوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اپتیمام
تصویر اپتیمام
بهینه
فرهنگ واژه فارسی سره
غم، خورک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وتیمار به خواب، روزی است. اگر بیند بوتیمار رابگرفت، دلیل که به قدر آن از زن مال و روزی یابد. اگر دید بوتیمار را بکشت و از گوشت وی بخورد، دلیل که به قدر آن از مال زن بخورد - محمد بن سیرین
بوتیمار درخواب بزرگی است. اگر بیند بوتیمار را بگرفت و به خانه آورد، دلیل که از خویشان خود زنی خواهد و از او منفعت یابد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
پایدار، بادوام، مقاوم
دیکشنری اردو به فارسی