جدول جو
جدول جو

معنی پاتکه - جستجوی لغت در جدول جو

پاتکه
چیزی را با نوک پا زدن، اخراج نمودن کسی یا از کار یا عملی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاتکه
تصویر عاتکه
(دخترانه)
زن خوشبو، نام دختر عبدالمطلب، جد پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاتله
تصویر پاتله
پاتیل، دیگ دهان فراخ معمولاً از جنس مس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاتوه
تصویر پاتوه
چارق، نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارغ، شمل، شم، پاتابه، پای تابه، پالیک
فرهنگ فارسی عمید
(تُ وَ / وِ)
پاتابه. پاپیچ. پاتاوه
لغت نامه دهخدا
(تِ)
کرسی بلوک لواره از ناحیۀ ارلئان دارای 1391 تن سکنه. ژاندارک در این جا انگلیسیان را بسال 1429م. (833 هجری قمری) منهزم کرد. و سپاهیان لوار نیز از آلمانیان بسال 1870م. (1287 هجری قمری) به همانجا شکسته شدند
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ژان باپتیست. نقاش فرانسوی. مولد بسال 1695م. مطابق با 1107 هجری قمری در والانسی ین و وفات در سنۀ 1736م. مطابق با 1149 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(تِ کَ)
خرمابن که گشن نپذیرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن آلوده بخوشبویی. (منتهی الارب). زن سرخ گون از طیب و گفته اند زنی که طیب فراوان بکار برد، چندانکه پوست اوبزردی گراید. (اقرب الموارد) ، کمان کهنه که دیرینه بود و سرخ شده باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ لَ / لِ)
پاتیل. پاتیله. دیگ حلوائیان. دیگ دهان فراخ حلواپزی. لوید. تیان. طنجیر:
روز به آکنده شدم یافتم
آخر چون پاتلۀسفلگان.
ابوالعباس.
و رجوع به پاتیل و پاتیله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ)
شهری به هندوستان بر ساحل گنگ. دارای 12000 تن سکنه. صنایع آن ذوب فلز و بافتن قالی و محصول عمده آن تریاک است
لغت نامه دهخدا
(کِ)
ادارۀ مدعی عمومی. دادسرا، محوطه ای از بورس که دلالان هنگام داد و ستددر آنجا گرد آیند، مجموع دلالان بورس
لغت نامه دهخدا
(تِ کَ)
اشتر خرد گام
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاتوه
تصویر پاتوه
پاتابه
فرهنگ لغت هوشیار
کمان کهنه سرخ، زن خوشبوی، از اعلام زنان است. کمان سرخ کهنه، زن خوشبو ی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی داد سرا دادستانی اداره مدعی عمومی دادسرا. توضیح سابقا در محاکم فرانسه محل مدعیان عمومی و صاحبان دعا وی را در جایی پایین تر از هیئت قضات تعیین میکرده اند. از این رو آن اداره و دادگاه بنام پارکه نامیده شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتله
تصویر پاتله
پاتیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاته
تصویر پاته
فرانسوی پوت (قلیه ای که از جگر سازند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتکه
تصویر عاتکه
کمانی که از کهنگی سرخ رنگ شده باشد، زن خوشبوی، از اسماء زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاتله
تصویر پاتله
((تِ لِ))
دیگ بزرگ مسی، دیگ خزانه حمام، پاتیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارکه
تصویر پارکه
((کِ))
دادسرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاتک
تصویر پاتک
((تَ))
حمله ای در پاسخ به حمله دشمن، ضد حمله
فرهنگ فارسی معین
تدافع، دفاع، ضدحمله
متضاد: تک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بسیار کم، کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
واحد آبادی، تکه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک پا
فرهنگ گویش مازندرانی
بهانه جویی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک انگشتان پا
فرهنگ گویش مازندرانی