- پابوس
- تشرف بخدمت، زیارت، بپابوس علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شدن
معنی پابوس - جستجوی لغت در جدول جو
- پابوس
- بوسنده پا، پای بوسی، تشرف به خدمت، به، کسی رفتن به خدمت او رسیدن
- پابوس
- پا بوسیدن، بوسیدن پای کسی، کنایه از زیارت کردن، کنایه از به دیدار شخص بزرگی رفتن، آنکه پای کسی را ببوسد، پابوسنده، کسی که به دیدار شخص بزرگی برود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کافور مغشوش پالوس بالوس بالوش
اسبغول اسفرزه
بالوس، کافوری که آن را با چیزی شبیه کافور مخلوط کرده باشند، کافور مغشوش
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سپیوش، شکم پاره
مرد نیکوروی خوشرنگ
حالت اختناقی که در خواب به انسان دست می دهد، خواب بد
بختک، حالت سنگینی و اختناقی که در خواب به انسان دست می دهد
حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست می دهد و شخص خیال می کند که چیزی سنگین بر سینه اش فشار می آورد و نمی تواند تکان بخورد، خفتک، خفتو، بختک، برخفج، خفج، خفجا، خفرنج، برفنجک، درفنجک، فرنجک، فدرنگ، فرهانج، کرنجو، سکاچه، خورخجیون، خواب بد و وحشت آور