جدول جو
جدول جو

معنی پابست - جستجوی لغت در جدول جو

پابست
پابند، کسی که علاقه مند به کاری یا چیزی باشد، کنایه از مقید، گرفتار، شفته، بنیاد عمارت
تصویری از پابست
تصویر پابست
فرهنگ فارسی عمید
پابست
پای بند پای بست مقید، دلباخته، بنیاد عمارت پای بست
تصویری از پابست
تصویر پابست
فرهنگ لغت هوشیار
پابست
((بَ))
مقید، دلباخته، کرسی ساختمان
تصویری از پابست
تصویر پابست
فرهنگ فارسی معین
پابست
پای بست، پای بند، گرفتار، مقید، دلباخته، عاشق، مفتون، هواخواه، بنیان، شالوده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ تَ / تِ)
محبوس. به بندکرده:
دشمنت خسته و بشکسته و پابسته به بند. (از تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نسیه. (برهان). و ظاهراً مصحف پسادست است. رجوع به پسادست شود
لغت نامه دهخدا
(بِ / سِن ن / سِ)
بزادبرآمده. آنکه سنی از او گذشته باشد.
- پابسن گذاشتن، به سنین میان جوانی و پیری رسیدن
لغت نامه دهخدا
(یِ)
مداوم. بردوام. پیاپی. پیوسته. ناگسیخته: این نیز حصاری بود سخت استوار... و آنجا هفت روز جنگ پایست کرد و حاجت آمد بمعاونت یلان غور. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ / اِ بَ)
گوشت ترنج است و به عربی شحم الاترج گویند. (برهان). بلغت مغربی گوشت بالنگ است. (تحفه). پیه بالنگ
لغت نامه دهخدا
(تُ)
شهری به کلمبیا در ایالت کوکا، مرکز ناحیه ای به همین نام بر دامنۀ کوه آتش فشان گالرا. دارای 11000 تن سکنه و آن بسال 1539م. 945/ هجری قمری بنا شده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از پابسته
تصویر پابسته
آنکه پای وی در قید باشد، محبوس دربند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا بست
تصویر پا بست
پای بند، مقید، دلباخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایست
تصویر پایست
پیاپی پیوسته ناگسیخته مداوم بردوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابسته
تصویر پابسته
مقید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پابستگی
تصویر پابستگی
مقید بودن، تقید
فرهنگ واژه فارسی سره
دلیر، ماندگار
فرهنگ گویش مازندرانی