جدول جو
جدول جو

معنی پاباز - جستجوی لغت در جدول جو

پاباز
پای کوب، پاکوب، رقاص
تصویری از پاباز
تصویر پاباز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پابازی
تصویر پابازی
پای کوبی، پاکوبی، رقص، برای مثال معلم چون کند دستان نوازی / کند کودک به پیشش پای بازی (فخرالدین اسعد - ۱۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
رقص:
بیفشان زلف و صوفی را بپابازی و رقص آور
که از هر رقعۀ دلقش هزاران بت بیفشانی،
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
مقامری که هرچه دارد بازد، آنکه هرچه دارد بازد:
ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز
نصفئی پرکن بدان پیر دوالک باز ده،
سنائی،
، آنکه در بازی دغل نکند، مراقب حریف:
نقش فلک چو می نگری پاکباز شو
زیرا که مهره دزد حریفی است بس دغا،
سراج الدین قمری،
، زاهد، مجرد، تارک دنیا:
تمنی کند عارف پاکباز
به دریوزه از خویشتن ترک آز،
سعدی،
، عاشقی که بنظر پاک به معشوق نگرد، عاشق پاک نظر، که عشق او مشوب به شهوت نیست:
گروهی نشینند با خوش پسر
که ما پاکبازیم و صاحب نظر،
سعدی (بوستان)،
جوانی پاکباز و پاک رو بود
که با پاکیزه روئی در گرو بود،
سعدی (گلستان)،
این سخن پایان ندارد هین بتاز
سوی آن دو یار پاک و پاکباز،
مولوی،
از یمن عشق و دولت رندان پاکباز
پیوسته صدر مصطبه ها بود مسکنم،
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَبْ با)
آهوی جهنده در دویدن و آنکه در دویدن روی بطرفی نگرداند. ابوز
لغت نامه دهخدا
تصویری از پابازی
تصویر پابازی
رقص
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه هر چه دارد بازد مقامری که هر چه دارد بازد پاکبازنده، کسی که در قمار دغلی نکند، عاشقی که بنظر پاک بمعشوق نگرد عاشقی که عشق او آمیخته با شهوت نباشد عاشق پاک نظر، زاهد مجرد تارک دنیا، کسی که بدون توقع و چشمداشت بخدا عشق میورزد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره چتریان که در کنار نهرها در چمنزارها و باغها میروید و بیشتر سایه طلب است. ساقه ها و برگهای جوان این گیاه بعنوان سبزی خوراکی در سالاد مصرف میشود و در تداوی بعنوان مدر و دافع عفونتها مستعمل است حشیشه المعز رجل المعز حشیشه النقرس انجلیقای صغیر بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکباز
تصویر پاکباز
وارسته، زاهد، عاشق صادق و پاک نظر
فرهنگ فارسی معین
((اِ))
ریسمانی که به وسیله آن خرده دست شتر بربندند تا دست از زمین برداشته دارد، بند، نام رگی است در پای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاکباز
تصویر پاکباز
عاشق
فرهنگ واژه فارسی سره
پاکباخته، لیلاج، پاک چشم، پاک نظر، نظرپاک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سنجاقک، از نام های سگ
فرهنگ گویش مازندرانی