کفش، پوششی برای محافظت از پا، پاپوش، لخا، پایدان، پایزار، لکا، پااوزار برای مثال با تو رضوان نهاده پیش بهشت / چند کرت عصا و پا افزار (انوری - ۱۸۳)
کَفش، پوششی برای محافظت از پا، پاپوش، لَخا، پایدان، پایزار، لَکا، پااَوزار برای مِثال با تو رضوان نهاده پیش بهشت / چند کرت عصا و پا افزار (انوری - ۱۸۳)
پاافزار. پوزار. پای افزار. کفش: دست انعام بر سرش میدار ورنه ترتیب پافزار کند. کمال الدین اسماعیل. چرخ گردون چیست با رای تو دود مشعله ربع مسکون چیست در پای تو گرد پافزار. امیرخسرو. و رجوع به پاافزار شود
پاافزار. پوزار. پای افزار. کفش: دست انعام بر سرش میدار ورنه ترتیب پافزار کند. کمال الدین اسماعیل. چرخ گردون چیست با رای تو دود مشعله ربع مسکون چیست در پای تو گرد پافزار. امیرخسرو. و رجوع به پاافزار شود
بلوکی به شهرستان بابل (بارفروش) دارای هجده قریه و سه فرسنگ در یک فرسنگ و نیم مربع مساحت. و بندر بابلسر (مشهدسر) کرسی آن است. حدود آن از شمال، بحر خزر و از مشرق بلوک با نصرکلا و از جنوب قصبۀ امیرکلا و حومه آن و از مغرب بلوک رودبست و دابر است. و بدانجا گردکان بسیار است
بلوکی به شهرستان بابل (بارفروش) دارای هجده قریه و سه فرسنگ در یک فرسنگ و نیم مربع مساحت. و بندر بابلسر (مشهدسر) کرسی آن است. حدود آن از شمال، بحر خزر و از مشرق بلوک با نصرکلا و از جنوب قصبۀ امیرکلا و حومه آن و از مغرب بلوک رودبست و دابر است. و بدانجا گردکان بسیار است
تختکی که جولاهگان پای بر بالای آن نهاده بفشارند. (جهانگیری). و رجوع به پااوزار و پاافزار و پای افزار شود: غیر نعلین و گیوه و موزه غیر مسحی و کفش و پای اوزار. نظام قاری (دیوان البسه)
تختکی که جولاهگان پای بر بالای آن نهاده بفشارند. (جهانگیری). و رجوع به پااوزار و پاافزار و پای افزار شود: غیر نعلین و گیوه و موزه غیر مسحی و کفش و پای اوزار. نظام قاری (دیوان البسه)
دو تختۀ کوچک باشد بمقدار نعلین که بافندگان پای بر زبرآن نهند و چون یک پای بیفشارند نیمی از رشته ها که می بافند فرود آید و چون پای دیگر بیفشارند نیمی دیگر. و آنرا پای اوژاره و لوح پای نیز گویند: نیست بافنده او به دست افزار نه به ماکونورد و پاافشار. آذری. ، جای پا در پیانو و چرخ خیاطی و غیره
دو تختۀ کوچک باشد بمقدار نعلین که بافندگان پای بر زبرآن نهند و چون یک پای بیفشارند نیمی از رشته ها که می بافند فرود آید و چون پای دیگر بیفشارند نیمی دیگر. و آنرا پای اوژاره و لوح پای نیز گویند: نیست بافنده او به دست افزار نه به ماکونورد و پاافشار. آذری. ، جای پا در پیانو و چرخ خیاطی و غیره