جدول جو
جدول جو

معنی پائینی - جستجوی لغت در جدول جو

پائینی
منسوب به پائین
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پالانی
تصویر پالانی
اسبی که پالان بر پشت او بگذارند، اسب بارکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارینه
تصویر پارینه
پارسالی، برای مثال گفتمت امسال شدی به ز پار / رو که همان احمد پارینه ای (سنائی۲ - ۴۹۴)، سال گذشته، سال پیش، کهنه، دیرینه، قدیمی
فرهنگ فارسی عمید
دانه برافشان، چچ، طبقی از چوب به هیأت برهونی که غله بدان افشانند پاک کردن را، پاتین، رجوع به پاتنی شود
لغت نامه دهخدا
خریفی، خزانی
لغت نامه دهخدا
رجوع به پائینی شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از پنج کشوری که در اوستا (فروردین یشت، بندهای 143 - 144) نام برده شده است، چهار کشور دیگر: ایران، توران، سلم، داهی است، تعیین محل و تحدید حدود کشورهای مزبور آسان نیست، (مزدیسنا تألیف دکتر معین چ 1 ص 332)
لغت نامه دهخدا
تحت، تحتانی، زیر، زیرین، سفل، پست، دون، فرود، فرودین، مقابل بالا و بالائین:
فرستاده گر کشتن آئین بدی
سرت را کنون جای پائین بدی،
اسدی،
به تبعیت فرهنگ نویسان این شاهد نوشته شد و بی شبهه مصراع دوم، ’سرت را کنون خاک بالین بدی’، بوده است، صف ّ نعال،
، ذیل، دامنه، پای:
بپائین که شاه خفته بناز
شده یک زمان از شب دیرباز،
فردوسی،
، از سوی پای باشد آنجا که مردم خفته بود مقابل سرین و بالین:
در بستر بد یار و من از دوستی او
گاهی بسرین تاختم و گاه بپائین،
؟ (از فرهنگ اسدی نسخۀ خطی نخجوانی)،
پر از درّ خوشاب بالین اوی
عقیق و زبرجد بپائین اوی،
فردوسی،
سرین سوده پائین فروریخته،
نظامی،
- پائین آمدن، فرود آمدن، هبوط، هابط شدن، بزیر آمدن، منحطّ شدن، انحطاط: پائین آمدن قیمت غله و جز آن، ارزان شدن آن، تنزل کردن آن، نازل شدن آن،
-، خوابیدن و فروریختن و رمبیدن سقف و دیوار و چاه و جز آن،
- پائین آوردن، فروآوردن، هبوط دادن، هابط کردن،
- پائین افتاده بودن شکم، بمزاح، گرسنه گردیده بودن،
- پائین انداختن، فروافکندن،
- پائین رفتن، هبوط،
- پائین کشیدن (چراغ را)، روشنی چراغ را فرود آوردن چندانکه به فرومردن نزدیک شود، مقابل برکردن
لغت نامه دهخدا
اسبی که اصیل نباشد اسب کندرو که لایق پالان باشد اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ حاصل از کاجها. توضیح: این نام امروزه بطور کلی بمفهوم عام تر بانتین استعمال گردد تربانتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامینی
تصویر تامینی
زینهاری منسوب و مربوط به تامین. اقدامات تامینی
فرهنگ لغت هوشیار
جنسهائی که با ماشین ساخته و تهیه میشود، مانند نان ماشینی، برنج ماشینی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتینی
تصویر لاتینی
منسوب به لاتین: از قوم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاطینی
تصویر لاطینی
منسوب به لاتین: از قوم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاریسی
تصویر پاریسی
منسوب به پاریس از مردم پاریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایینی
تصویر نایینی
منسوب به نایین: ازمردم نایین اهل نایین، لهجه مردم نایین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هائیتی
تصویر هائیتی
هرفصل ارکتاب (یسنا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالیدنی
تصویر پالیدنی
در خور پالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پائیدن
تصویر پائیدن
توقف کردن، ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارینه
تصویر پارینه
منسوب و مربوط بسال گذشته منسوب به پار پارسالین پارین: (که تقویم پارینه نایدبکار) (سعدی)، سال گذشته سال پیش پار، کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشیدنی
تصویر پاشیدنی
در خور پاشیدنافشاندنیپراکندگی پریشیدنی برافشاندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتینی
تصویر پاتینی
پاتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پائیزه
تصویر پائیزه
پایزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
چگونگی بیماری و حالت آن در مدت بستری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
(قلمکار) در اصطلاح قلمکار سازان اصفهان جوشاندن پارچه قلمکار که با دو رنگ سیاه و قرمز منقش شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچیدنی
تصویر پاچیدنی
در خور پاچیدن پاشیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پائین
تصویر پائین
زیر، تحتانی، دون، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
منسوب به بالین، مطالعه ناخوشی های بیماران بستری و کلینیکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارینه
تصویر پارینه
((نِ))
منسوب به سال گذشته، سال گذشته، کهنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالانی
تصویر پالانی
اسبی که مخصوص بار و بنه بردن است، نه برای سواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاپیچی
تصویر پاپیچی
اصرار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پارینه
تصویر پارینه
قدیمی، ماضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماشینی
تصویر ماشینی
افزار واره
فرهنگ واژه فارسی سره
تحتانی، زیرین، سفلی، فرودین
متضاد: بالایی، فوقانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بصورت کنایی به مستراح گفته شود
فرهنگ گویش مازندرانی