جدول جو
جدول جو

معنی ویلن - جستجوی لغت در جدول جو

ویلن
(یُ لُ)
ویولون. رجوع به ویولون شود
لغت نامه دهخدا
ویلن
یکی از سازهای زهی که میتواند آهنگهای حساس و هیجان انگیز را اجرا کند. این ساز در اصل شرقی بوده و بعد از جنگهای صلیبی بار و پا رفته است. ویولون را باین شکل و هیئت ابتدا در ایتالیا ساخته اند. ساز مذکور دارای چهار سیم (می) (می) (لا) (ر) و (سل) است و بدو طریق نواخته میشود. یکی بوسیله طریقه آرشه یی و دیگر پیتسیکاتو که نواختن باضربات انگشت است و مورد اخیر استثنایی است. ته ویولون بهنگام نواختن در زیر چانه چپ قرا میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویگن
تصویر ویگن
(پسرانه)
جهش و پرش، نامی ارمنی، بیژن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویان
تصویر ویان
(دخترانه)
دلربا، محبت، علاقه، عشق (نگارش کردی: یان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویلا
تصویر ویلا
خانۀ ییلاقی، خانۀ حیاط دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویله
تصویر ویله
شور و غوغا، فریاد، بانگ بلند، برای مثال چو رعد خروشان یکی ویله کرد / که گفتی بدرّید دشت نبرد (فردوسی - ۴/۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویله
تصویر ویله
بلیه، گرفتاری و سختی، فضیحت، رسوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویلان
تصویر ویلان
سرگردان، آشفته، گمراه، سرگشته، در به در
فرهنگ فارسی عمید
(ژَ)
ابن رستم کوهی، مکنی به ابوسهل طبری. از منجمان سدۀ چهارم هجری و معاصر عضدالدولۀ دیلمی است که پس از یحیی بن ابی منصور و ابن اعلم در اسلام وی موفق به رصد کواکب گشت. وفات ابوسهل در حدود سال 405 ه. ق. اتفاق افتاد. او راست: 1- کتاب مراکز الاکر. 2-الاصول، در هندسه، و این از کتاب اقلیدس اقتباس گردیده است. 3- کتاب پرگار تمام، در دو مقاله. 4- صنعت اسطرلاب با براهین، در دو مقاله. 5- کتاب احداث نقطه هابر خطها از طریق تحلیل نه ترتیب. 6- کتاب در استخراج ضلع مسبع در دایره. 7- کتاب دوایر متماسه. (نقل به تخلیص از گاهنامه). رجوع به ابوسهل (ویجن...) شود
لغت نامه دهخدا
تابع قیلی می آید: قیلی ویلی،
- قیلی ویلی رفتن، در تداول، غنج زدن، هوس بسیار داشتن، مشتاق و آرزومندچیزی یا کسی بودن: فلانی دلش برای دختر خوشگل قیلی ویلی میرود، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
یکی از حکمای سبعۀ یونان. (یادداشت مؤلف). خیلن
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ)
چاره جستن و علاج کردن. (برهان) (آنندراج). ویدیدن. (حاشیۀ برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به ویدیدن شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان حاجیلو از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
نام جوششی است که آن رابه عربی قوبا گویند. (آنندراج) (برهان). و آن را به هندی داده گویند. (انجمن آرا). رجوع به قوباء شود
لغت نامه دهخدا
کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند ومیان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند، (برهان) (از آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
صدا و آواز. فریاد عظیم و شور و واویلا کردن را نیز گویند. (برهان). بانگ عظیم بود. (لغت فرس اسدی) :
در این بیم بودند و غم یکسره
که گرشاسب زد ویله ای از دره.
اسدی (از حاشیۀ برهان چ معین از لغت فرس).
بازدانی به علم منطق طیر
لحن موسیچه را ز ویلۀ زاغ.
مجد همگر (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
وای بر تو. (منتهی الارب). رجوع به ویل شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
یکی از حکمای سبعۀ یونان باستان. خیلون. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ)
ول. سرگردان. سرگشته. بی جای و مستقری. بی خانه معلوم. با شدن و ماندن و کردن صرف شود.
- ویلان سیلان، ویلان و سیلان، از اتباع است. سرگردان. سرگشته.
- ویلان شدن، سرگردان شدن. جای معلوم نداشتن.
- ویلان کردن، سرگردان کردن. سرگشته کردن.
- ویلان ماندن، سرگردان ماندن.
، بیکار و بیعار
لغت نامه دهخدا
خانه ییلاقی زیبا
لغت نامه دهخدا
(لُ)
ژرمن. مجسمه ساز هنرمند فرانسوی در قرن 16 میلادی و از پیشقدمان سبک جدید مجسمه سازی فرانسه. (1515-1590 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ولین
تصویر ولین
قوباء
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی فروار (خانه تابستانی بود بر بالا) آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال خزپوش وبه کاشانه رو از صفه فروار (رودکی) خانه ییلاقی زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
کاری که اول و آخر آن انجام شود و وسط انجام نمی گردد طفره، سرگردان سر گشته، بیکار و بیعار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویلک
تصویر ویلک
ویلک در فارسی وای برتو وای بر تو خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویله
تصویر ویله
ویله در فارسی رسوایی، بد بیاری رسوایی فضیحت، سختی بلیه. صدا آواز: (باز دانی بعلم منطق طیر لحن موسیچه را زویله زاغ) (مجد همگر)، بانگ بزرگ آواز عظیم، ناله
فرهنگ لغت هوشیار
قیلی ویلی رفتن، غنج زدن هوس بسیار داشتن مشتاق و آرزومند چیزی یا کسی بودن: (فلانی دلش برای دختر خوشگل قیلی ویلی میرود)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی از ایتالیایی زهبار کمانچه فرنگی ین ساز از کشورهای آسیایی و شاید ایران به فرنگ رفته است
فرهنگ لغت هوشیار
منجک گیاهی از خانواده میخک فرانسوی منجک گیاهی از خانواده میخک گیاهی است زینتی از تیره میخک که برخی گونه هایش یکساله و برخی دو ساله و برخی پایا می باشند. برگهایش متقابل و گل آذینش گرزن و میوه اش به شکل کپسولی یک خانه یی است. در حدود 300 گونه از این گاه شناخته شده که متعلق به نیمکره شمالی می باشد، ریشه برخی از گونه های سیلن مورد استفاده طبی قرار می گرفته است علوک طریراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویلا
تصویر ویلا
خانه ییلاقی، خانه ای که معمولاً دارای باغ و باغچه باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویلان
تصویر ویلان
((وِ))
سرگردان، آشفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویله
تصویر ویله
((وِ لِ یا وَ لَ))
رسوایی، فضیحت، گرفتاری، سختی، بلیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویلی
تصویر ویلی
قیلی ویلی رفتن، غنج زدن، هوس بسیار داشتن، مشتاق و آرزومند چیزی یا کسی بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویله
تصویر ویله
((لَ یا لِ))
صدا، آواز، بانگ بزرگ، ناله
فرهنگ فارسی معین