جدول جو
جدول جو

معنی ویله

ویله((وِ لِ یا وَ لَ))
رسوایی، فضیحت، گرفتاری، سختی، بلیه
تصویری از ویله
تصویر ویله
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ویله

ویله

ویله
شور و غوغا، فریاد، بانگ بلند، برای مِثال چو رعد خروشان یکی ویله کرد / که گفتی بدرّید دشت نبرد (فردوسی - ۴/۱۲۵)
ویله
فرهنگ فارسی عمید

ویله

ویله
ویله در فارسی رسوایی، بد بیاری رسوایی فضیحت، سختی بلیه. صدا آواز: (باز دانی بعلم منطق طیر لحن موسیچه را زویله زاغ) (مجد همگر)، بانگ بزرگ آواز عظیم، ناله
ویله
فرهنگ لغت هوشیار

ویله

ویله
دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

ویله

ویله
صدا و آواز. فریاد عظیم و شور و واویلا کردن را نیز گویند. (برهان). بانگ عظیم بود. (لغت فرس اسدی) :
در این بیم بودند و غم یکسره
که گرشاسب زد ویله ای از دره.
اسدی (از حاشیۀ برهان چ معین از لغت فرس).
بازدانی به علم منطق طیر
لحن موسیچه را ز ویلۀ زاغ.
مجد همگر (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا