جدول جو
جدول جو

معنی ویست - جستجوی لغت در جدول جو

ویست
قسمی بازی باورق
تصویری از ویست
تصویر ویست
فرهنگ لغت هوشیار
ویست
قسمی بازی با ورق
تصویری از ویست
تصویر ویست
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویسه
تصویر ویسه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر پیران سپهسالار پشنگ فرمانروای توران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویستا
تصویر ویستا
(دخترانه)
دانش و فرهنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیست
تصویر شیست
نوعی سنگ سیاه رنگ که ورقه ورقه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیست
تصویر لیست
صورت اسامی اشخاص یا اشیا، فهرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دویست
تصویر دویست
عدد اصلی معادل دوبرابر صد، ۲۰۰
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیست
تصویر نیست
سوم شخص مضارع منفی از مصدر بودن، عدم، نیستی، نابود، ناپدید، معدوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایست
تصویر ایست
ایستادن، فرمانی که برای دستور توقف به کار می رود، بایست، بر جای خود بمان، در امور نظامی فرمانی که برای توقف از طرف فرمانده به سربازان داده می شود، فرمانی که مامور راهنمایی و رانندگی برای توقف به وسایل نقلیه می دهد، در پزشکی توقف عمل یکی از دستگاه های حیاتی بدن مثلاً ایست قلبی، ایست مغزی، توقف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیست
تصویر پیست
پیس، کسی که به بیماری برص مبتلا شده و پوست بدنش دارای لکه های سفید باشد
میدان یا محلی که برای ورزش یا رقص آماده کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیست
تصویر زیست
زیستن، زندگانی، زندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیست
تصویر بیست
عدد اصلی بعد از نوزده، «۲۰»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وغست
تصویر وغست
ظاهرا آشکارا. یا به وغست. علانیه: آشکارا: (جنید گفت که ما این علم (تصوف) در سردابه ها و خانه ها گفتنیم نهان شبلی آمده و آنرا بر سر منبر برد بر خلق به وغست به تشنیع)
فرهنگ لغت هوشیار
واحدمسافت معادل 3500 قدم یا 06، 1 کیلومتر: از چارپاخانه هفت ورس دیگر که طی کردیم باز قراول خانه است و هفت ورس دیگر که طی کردیم دربین راه گنبد کوچکی بوند که خراب شده
فرهنگ لغت هوشیار
ضروری لازم، چیز ضروری محتاج الیه: شیخ را پرسیدند که بنده از بایست خویش کی برید ک شیخ گفت: آنگاه که خداوندش برهاند)، حاجت مراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیست
تصویر نیست
نه هست، فعل منفی مفرد غایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیست
تصویر لیست
صورتحساب، سیاهه، فهرست
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه استفهام است مرکب از که و است که از حروف روابط است، کلمه فعل یعنی کی هست و چه کس است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویست
تصویر دویست
عدد اصلی برابر دو بار صد (200)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایست
تصویر ایست
توقف، سکون، وقفه، مکث
فرهنگ لغت هوشیار
جمله استفهامی چه است چه هست، (خلاف است میان علما که ذره چیست ک) (کشف الاسرار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیست
تصویر زیست
حیات، زندگانی، عمر
فرهنگ لغت هوشیار
عددی برابر با دو ده نوزده بعلاوه یک بایست (دوم شخص مفرد امر حاضر از ایستادن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کویست
تصویر کویست
کوفتگی و آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیست
تصویر پیست
زمین مسابقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیست
تصویر پیست
پیس، شخص مبتلا به برص، ابرص، پیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیست
تصویر لیست
فهرست، صورت اسامی افراد یا اشیا یا هر چیز دیگر، سیاهه، صورت، (واژه فرهنگستان)
لیست سیاه: نام مخالفان و متهمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیست
تصویر کیست
کیسه ای با جدار غشایی در بافت ها، دارای ماده مایع یا نیمه جامد که ممکن است طبیعی یا مرضی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیست
تصویر زیست
زندگی، حیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیست
تصویر پیست
میدانی برای ورزش، رقص و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیست
تصویر بیست
برابر با دو ده، نوزده به اضافه یک، کنایه از بسیار عالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایست
تصویر ایست
ایستادن، توقف، نقطه توقف (موسیقی)، فرمان توقف
ایست بازرسی: محل ایستادن مأموران که وظیفه بررسی و تفتیش را بر عهده دارند، توقف ناگهانی قلب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وایست
تصویر وایست
((یِ))
بایست، ضرورت، لزوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیست
تصویر لیست
فهرست، سیاهه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایست
تصویر ایست
توقف
فرهنگ واژه فارسی سره