جدول جو
جدول جو

معنی ویراسته - جستجوی لغت در جدول جو

ویراسته
ویرایش شده
تصویری از ویراسته
تصویر ویراسته
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویراستن
تصویر ویراستن
تصحیح کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
مزین بکاستن مرتب بوسیله بریدن زواید: ای جهان از عدل تو آراسته باغ ملک از خنجرت پیراسته. (انوری)، زنیت شده (مطلقا) مزین: وی مستعدان روز کار و بانواع فضل و کمال آراسته و بعنوان هنر پروری پیراسته بود، صیقل شده (شمشیرخنجروغیره) زدوده، زدوده (ازغم)، وصله کرده رفو شده، تنبیه کرده سیاست شده، دباغی شده آش نهاده مدبوغ: قومی که چو روبه بتو بر حیله سگالند پیراسته بادند چو سنجاب و چو قاتم. (سوزنی) -7 مهیا بسیجیده آماده: خود تو آماده بوی و آراسته جنگ او را خویشتن پیراسته. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویراستن
تصویر ویراستن
ویرایش کردن، دباغی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیراسته
تصویر پیراسته
چیزی یا کسی که ساخته وپرداخته و خوش نما گردانیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویراستن
تصویر ویراستن
پیراستن: (... و کندرو سریشم ماهی و پوست نار و گلنار و مازوی خام و تتری و آن بیخ که پوست گران پوست ویرایند بوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراسته
تصویر پیراسته
((تِ))
زیبا شده، خوش نما شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویراستن
تصویر ویراستن
((تَ))
پیراستن، آراستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیراستن
تصویر پیراستن
اصلاح کردن، کم کردن، برای خوبی، نا زیبا دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراستن
تصویر پیراستن
برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، برای مثال روی گل سرخ بیاراستند / زلفک شمشاد بپیراستند (منوچهری - ۱۶۱)، سرو شادابی و گمان بردی / که تو را تیغ غم نپیراید (خاقانی - ۸۶۳)
دباغت کردن پوست حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیراستن
تصویر پیراستن
((تَ))
کم کردن و کاستن برای زیبا ساختن، آرایش کردن، صیقل دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاراسته
تصویر کاراسته
((تَ یا تِ))
چوب، تخته و دیگر مصالح بنایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویراستار
تصویر ویراستار
آن که دست نوشته نویسنده یا مترجم را تصحیح، پیراسته، تنظیم و برای چاپ و نشر آماده می سازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویراستار
تصویر ویراستار
Editor, Proofreader
دیکشنری فارسی به انگلیسی
редактор , корректировщик
دیکشنری فارسی به روسی
редактор , коректор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
संपादक , प्रूफरीडर
دیکشنری فارسی به هندی
সম্পাদক , প্রুফরিডার
دیکشنری فارسی به بنگالی
บรรณาธิการ , ผู้ตรวจแก้
دیکشنری فارسی به تایلندی
ایڈیٹر , پروف ریڈر
دیکشنری فارسی به اردو