جدول جو
جدول جو

معنی وکواکه - جستجوی لغت در جدول جو

وکواکه
(وَکْ وا کَ)
زن کلان سرین. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورواره
تصویر ورواره
بالاخانه، غرفه، خانۀ تابستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کواره
تصویر کواره
کوار، سبد بزرگ برای حمل میوه، کندو، کباره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فواکه
تصویر فواکه
جمع واژۀ فاکهه، میوه، تخمدان بارور شده و رسیدۀ گل که دانه ها را در بر می گیرد، به ویژه درصورتی که دارای گوشته باشد، بار، بر، ثمر
فرهنگ فارسی عمید
(مِ رَ)
دستار. (منتهی الارب) (آنندراج). عمامه و دستار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَرْ وا رَ / رِ)
بر وزن انگاره، بالاخانه و حجره را گویند که بر بالای حجرۀ دیگر سازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کرسی وتخت پادشاه و نشیمن و اورنگ پادشاهی. (ناظم الاطباء) ، غرفه و چارطاق. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(وَرْ زَ /زِ)
ورواره. غرفه. (صحاح الفرس) :
بر سر هرکوی جوانمردوار
نقب برون آرم و وروازه...
سوزنی.
ظاهراً صورت دیگری از ورواره است. رجوع به ورواره شود
لغت نامه دهخدا
(وَکْ)
گردگردنده در رفتار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، بددل و ترسنده. (منتهی الارب) (آنندراج). جبان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَشْ وا شَ)
ناقه وشواشه، ناقۀ سبک و چست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نعامه وشواشه، شترمرغ سبک و چست و تیزرو. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وشواش شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو کِ رَ / رِ)
رجوع به نوگفاره و نوگواره و نیز رجوع به برهان قاطع شود
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
امراءه مکماکه، زن کوتاه گرداندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَطْ وا طَ)
التی تقارب کلامها. (اقرب الموارد). زنی که جلد و تند حرف زند. (ناظم الاطباء) ، الصیاحه. زن فریادکشنده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَقْ وا قَ)
رجل وقواقه، مرد یاوه درای بسیارسخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). و همچنین امراءه وقواقه، زن یاوه درای بسیارگو. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَکْ کَ)
زن بزرگ سرین و بزرگ ران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن بزرگ سرین و ران. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(کُ یَ)
پست بالا. (منتهی الارب). کوتاه بالا. (ناظم الاطباء). کوتاه قد. قصیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ)
زن بزرگ سرین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ کَ)
تأنیث ضکضاک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَکْ نَ)
زینۀ خرد. (منتهی الارب). ج، ذکاوین. و صاحب تاج العروس گوید: ذکاوین، صغارالسرح. مترجم ترکی قاموس گوید: کوچک سرح آغاجلرینه دینور، ظاهراً پک متوقد اولد یغیچون. یعنی ذکوانه سرحهای کوچک را گویند، ظاهراً بعلت خوش سوزی آن. (نمیدانم مؤلف منتهی الارب بچه لحاظ سرح را زینه ترجمه کرده است چه زینه جز معنی پایه و پله معنی دیگر ندارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوکواره
تصویر نوکواره
هرزه گوی پر گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورکه
تصویر کورکه
طبل بزرگ: بعد از آن کور که را پاره ساختند
فرهنگ لغت هوشیار
چوب آستان در خانه، چوبی که پاشنه در بر آن میگردد چوب زیرین در فرودین، مقابل بلندین
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کوار سبد کندو پارسی تازی گشته کوار روسری، دستار کوار: چون پیر ره نمود ترا کار کردنی است بی راهبر کواره بازارگان کشد. (خسرو دهلوی) توضیح در لغت فرس. چا. اق. 514 گواره بدین معنی آمده. انگبین با موم، خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران خانه زنبور که در وی عسل نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کواکب
تصویر کواکب
جمع کوکب، یعنی ستارگان بزرگ، نجوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراکه
تصویر کراکه
لایروب دستگاه لایروبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فواکه
تصویر فواکه
اجناس، میوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاکه
تصویر رکاکه
سستی، بی آبرویی، ناکس، سست رای، بی رگ بدرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقواقه
تصویر وقواقه
پرگوی: زن یا مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکاکه
تصویر سکاکه
پستی فرومایگی با آرش های سکاک خود رای خود سر مرد، گوش کوچولو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکاکه
تصویر حکاکه
سونش آن چه بیفتد از سودن چیزی کف دریا از آبزیان کف دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکوکه
تصویر رکوکه
سستی
فرهنگ لغت هوشیار
برباره: لنبوئنهم من الجنه غرفا: بخدای که فرود آریم ایشانرا دربهشت درکاخهایی که آن بنلدترین خانه هاباشد واگربه ثاخوانی لنبوینهم بخدای که همیشه بداریم ایشانرا در ورواره های بهشت و ورواره را مخصوص کرد که ازخانه ها آن خوشترباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکوکه
تصویر مکوکه
افزار جولاهگان که بدان جامه بافند: (مانند مکوک کج اندر کف جولاهه صد تار بریدی تا در تار دگر رفتی) (مولوی)، آلتی در چرخ خیاطی که ماسوره در میان آن جای دارد، طاسی که از آن آب خورند طاسی که بالای آن تنگ و میانش گشاد باشد، واحدی در عراق قدیم معادل 6، 1 قفیز یا 5 من: توضیح مکیالی برابر یک صاع و نصف یا نصف رطل تا 8 اوقیه یا نصف ویبه (ویبه 22 یا 34 مد است)، در جندی شاپور 3 و 2، 1 من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورواره
تصویر ورواره
((وَ رِ))
فرواره، بالاخانه، خانه تابستانی
فرهنگ فارسی معین
داد و بی داد سر و صدا، صدای قورباغه را هم گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات تحقیر، تصغیر و تمسخر، صدای بیهوده، نق زدن کودک
فرهنگ گویش مازندرانی