جدول جو
جدول جو

معنی وکزی - جستجوی لغت در جدول جو

وکزی
(وَ کَ زا)
ناقه وکزی، شتر کوتاه بالا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلوکزید
تصویر گلوکزید
اسم عمومی مشتقات گلوکز که در بسیاری از نباتات وجود دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزی
تصویر ورزی
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکزی
تصویر سکزی
سجزی، از مردم سیستان، سیستانی، برای مثال رستم سکزی، فزون شد دولتت تا بازگشتی / ز جنگ سکزیان دیومنظر (ازرقی - ۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
نیکویی نمودن بر آزادکردۀ خود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). فضل کردن بر آزادکرده. در پاره ای نسخ قاموس علی معتقه و در برخی دیگر معتفیه آمده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فراهم آمدن. (منتهی الارب). فراهم آمدن و جمع گردیدن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). اجتماع و تقبض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب به وز.
- غدۀ وزی، غدۀ چربی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ زا)
خر توانای درشت اندام. خر توانای شادمان درشت اندام. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، مرد کوتاه گرد و درهم اندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دور کردن و راندن. رجوع به وکظ شود، نیزه زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، مشت زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان علامۀ جرجانی). و گویند با مشت بر چانه زدن. (اقرب الموارد). مشت بر زنخ زدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سپوختن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پر کردن، دویدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، شکستن. (اقرب الموارد) : وکز انفه، کسره. (اقرب الموارد) و فعل آن از باب ضرب آید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ ءَ)
بستن به وکاء سر مشک را. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به لکز که شهرکی است بدان سوی دربند خزر. (سمعانی). رجزع به لکز و لزگی شود
لغت نامه دهخدا
(کُکْ)
میشل وان. نقاش فلاماندی (1497 یا 1499-1592 میلادی). شاگرد ’برنارد وان اورلی’ و مجذوب رافائیل بود و به همین علت به ایتالیا رفت و در سال 1532 میلادی با شهرت درخشانی وارد رم گردید و تابلو ’رستاخیز ناجی’ را برای کلیسای ’سن پیر’ ساخت. در بازگشت به میلان به سال 1543 میلادی محراب سن لوک را به سبک سه لوحه ای نقاشی کرد. لوئی دوم او را نقاش مخصوص خود خواند و او را واداشت که پرده های نقاشی فراوانی به وجود آورد. (از لاروس و کیه)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
منسوب به سیستان چه سیستان را سکزستان گویند. (غیاث). سکز. سیستان. سجزی. سجستان. سکستان. سکزی. سیستانی:
همانا که آن سکزی جنگجوی
که چندان همی برشمردی تو روی.
فردوسی.
سکزی امیر حرس بر وی موکل بود.
(تاریخ بیهقی).
چه خانه ست این کزو گشت این گشن لشکر
یکی هندو یکی سکزی یکی بستی.
ناصرخسرو.
توان بردن هنوز از جای جنگت
دریده زهرۀ سکزی به زنبر.
ناصرخسرو.
فزون شد دولتت تا بازگشتی
ز جنگ سکزیان دیومنظر.
ازرقی.
رجوع به سگزی شود
لغت نامه دهخدا
نام قلعه ای است بلند به طبرستان که ز بس بلندی، مرغ بر قلۀ آن رسیدن نتواند و ابر فروتر از آن کله بندد. (از قاموس، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قلعه ای است به طبرستان که مرغ دراوج پرواز خود بر فراز آن دست نیابد و ابر در نهایت ارتفاع خود بر بالای آن رسیدن نتواند و در فرود قلۀآن بازماند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قلعه ای است در طبرستان... (از معجم البلدان، ذیل کوزا)
لغت نامه دهخدا
بمعنی آبگیر و تالاب و استخر باشد و به عربی شمر خوانند، (برهان) (آنندراج)، آبگیر و تالاب و استخر، (ناظم الاطباء)،
خمیدگی پشت، (ناظم الاطباء)، انحناء، کوزی پشت، حدب، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فرصه، باد که کوزی آرد در پشت، دخشن، کوزی پشت، تجنیب، کوزی ساقهای اسب، (منتهی الارب)، رجوع به کوژی و کوز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وزی
تصویر وزی
منسوب به وز. یا غده وزی. غده چربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزی
تصویر ورزی
زراعت کننده کشاورز، کارگر مزدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکزی
تصویر سکزی
منسوب به سکزستان سکستان سیستان از مردم سیستان سیستانی سجزی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی گیا کاند گلوسیدی است مرکب ناجور که علاوه بر یک یا چند مولکول از دارای یک یا چند مولکول ماده غیر گلوسیدی است یا گلوکزید ها. دسته ای از گلوسید های مرکب که علاوه بر یک یا چند مولکول از دارای یک یا چند مولکول ماده غیر قندی در ترکیب خود میباشندلذا آنها را گلوسید های مرکب ناجور نیز مینامند. ماده غیر قندی در گلوکزید ها ممکنست الکل اتر فنل اسید استن آلکالوئید نیتریل و غیره باشد، ماده غیر گلوسیدی را که در ترکیب گلوکزید است آگلیکن مینامند. گلوکزید ها معمولا در آب حل میشوند. بعضی از آنها دراتر کلروفرم نیز حل میگردند و در صورتیکه هیدرولیز شوند به ماده گلوسیدی و آگلیکن خود تجزیه میشوند. گلو کزید ها در نباتات بسیار فراوانند و در شیره سلولی بحالت محلول وجود دارند و غالبا در سلولهای خاصی موجودند. بعضی گلوکزید ها دارای ازت میباشند در این حالت میتوان آنها را جزو ترکیبات چهار تایی شمرد مثل آمیگدالین که در بادام تلخ و هسته گیلاس و گوجه یافت میشود و باعث تلخی هسته های این میوه ها است. در برخی دیگر از گلوکزید ها علاوه بر کلور و هیدروژن و اکسیژن و نیدروژن و گوگرد نیز وجود دارد مانند سینیگرین که در خردل سیاه یافت میشود. گلوکزید ها معمولا نور پلاریزه را بسمت راست میچرخانند (اصطلاحا دکستروژیر هستند)، مهمترین گلوکزید ها عبارتند از: سالیسین که در ساقه و برگ بید وجود دارد دیژیتالین که در گیاه گل انگشتانه موجود است اوابادین که بیشتر در گیاه استروفانتوس گراتوس وجود دارد و اسکولین که در شاه بلوط هندی یافت میشود هتروزید ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزی
تصویر ورزی
((وَ))
برزگر، کشاورز، کارگر، مزدور
فرهنگ فارسی معین
ماسه، شن، باد سرد که از منطقه ی برفی بوزد، بازی
فرهنگ گویش مازندرانی