جدول جو
جدول جو

معنی وهرجرد - جستجوی لغت در جدول جو

وهرجرد
(وَ جِ)
ورگرد. دهی جزو دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران در 3 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. سکنه 253 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، چغندرقند، صیفی، باغات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ جِ)
از دیه های فراهان. (تاریخ قم ص 141)
لغت نامه دهخدا
(هَُ دَ)
دهی از بخش مرکزی شهرستان جیرفت. دارای 459 تن سکنه، آب آن از رود خانه هلیل و محصول عمده اش غله، مرکبات و برنج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش حومه شهرستان کرج که 765 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، بنشن، صیفی، چغندرقند، میوه و لبنیات است. مزرعه های کمال آباد و درازان جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ)
دهی از دهستان مرغا بخش ایذۀشهرستان اهواز. سکنۀ 255 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا گندم و جو و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. در دو محل واقع و به ورزرد بالاو پائین مشهورند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ جِ)
این دیه بنام زر بن هرمز بن اذان بن جرجین بنا گردیده است. (تاریخ قم ص 86)
لغت نامه دهخدا
(خَ جِ)
نام ناحیتی بوده است در قرب بوشنج هرات به افغانستان کنونی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بِ جِ)
دهی از دهستان حومه بخش مشیز است که در شهرستان سیرجان واقع است و دارای 700 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شهری است نزدیک شومان و کوچکتر از آن. (از معجم البلدان) ، از قراء ماوراء النهر است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مِ جُ نَ)
مزرعۀ مهرجرده، از دههای الجبل است به قم. (تاریخ قم ص 136). (دسکرۀ...، از طسوج جبل است به قم. (تاریخ قم ص 118)
لغت نامه دهخدا
(مِ گِ)
مهریجرد: و در یسار شهر به هشت فرسنگی دهی معتبر بساخت و آن را مهرگرد نام کرد و اکنون آن قریه را مهریجرد می خوانند، دهی وسیع و معمور است. (تاریخ یزد)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ جَ)
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان. واقع در 9هزارگزی شمال خاوری قصبۀ بهار. سکنۀ آن 891 تن. آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَهْ جِ)
دهی از بخش مرکزی شهرستان جیرفت. دارای 243 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده آنجا برنج وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شَ جِ دَ)
از طسوج فراهان. (تاریخ قم ص 117)
لغت نامه دهخدا
(شَرِ کُ)
شهرستانی است از اصفهان و شامل چهار بخش و 15 دهستان و 453 آبادی و 248840 تن سکنه است. (از فرهنگ فارسی معین). نام جدید ده کرد، واقع در جنوب غربی سامان از نواحی اصفهان. (از یادداشت مؤلف) ، مرکز شهرستان شهرکرد اصفهان که 15600 تن سکنه دارد. در قرن 7 هجری شهرکرد تحت تسلط اتابکان فارس و لرستان بود. در این محل پاسگاهی جهت تأمین عبور و مرور ساخته شده بود. چون پاسداران این پاسگاه را ایل کردان تشکیل میدادند بنام ’ده کرد’ موسوم شد و در شهریور 1314 هجری شمسی بنابه تصویب نامۀ هیئت دولت به ’شهرکرد’ مبدل گردید. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سُ رَ وَ)
یکی از دهستانهای بخش قیدار شهرستان زنجان و آن در قسمت مرکزی بخش در دره و دامنه های جنوبی کوه قیدار واقع است و مرکب است از 25 آبادی بزرگ و کوچک که حدود 12000 تن سکنه دارد. مرکز دهستان قصبۀ کرسف است. سابقاً شهری کوچک بود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان فسارود که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 219 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مِ جِ)
مهرگرد. از قنوات وقفی شهر تهران، در سمت شمال. مقدار آب آن دو سنگ و مسافت مادرچاه تا شهر حدود نیم فرسنگ است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ جِ دَ)
دهی به حدود یزد: مهرنگار در کنار میبد دهی دیگر بساخت و آن را مهرجرد نام کرد یعنی مهرگرد. (تاریخ یزد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جوهرفرد
تصویر جوهرفرد
((~ فَ))
کوچکترین بخش هر جسم که دیگر قابل تجزیه نباشد
فرهنگ فارسی معین
شیرخشت با نام علمی cotoneaster
فرهنگ گویش مازندرانی
به سوی پایین، به سمت سرازیری
فرهنگ گویش مازندرانی