دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات. در 15هزارگزی شمال شرقی محلات و 12هزارگزی غرب جادۀ قم به اصفهان در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 450 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، بنشن، بادام، گردو و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات. در 15هزارگزی شمال شرقی محلات و 12هزارگزی غرب جادۀ قم به اصفهان در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 450 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، بنشن، بادام، گردو و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
جوشن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). جوشن که در جنگها پوشند. (آنندراج) (انجمن آرا). نام سلاحی است که آن را جوشن گویند. (برهان) : تیر را از وشینه بگذاری همچو خیاط سوزن از وشنی. و این بیت دلالت کند که وشینه از جنس ابریشم کجینه است که آن را برای حفظ از تیغ و تیر حشو لباسی کنند و قژاکند و کجیم و کجین گویند. (آنندراج) (انجمن آرا)
جوشن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). جوشن که در جنگها پوشند. (آنندراج) (انجمن آرا). نام سلاحی است که آن را جوشن گویند. (برهان) : تیر را از وشینه بگذاری همچو خیاط سوزن از وشنی. و این بیت دلالت کند که وشینه از جنس ابریشم کجینه است که آن را برای حفظ از تیغ و تیر حشو لباسی کنند و قژاکند و کجیم و کجین گویند. (آنندراج) (انجمن آرا)
جای مگس و زنبور و جز آن. (فرهنگ رشیدی) (از آنندراج). جای زنبور نحل، و غنینۀ منج، خانه زنبور است و به عربی خشرم خوانند. (از برهان قاطع) : غنینۀ منج، خانه زنبورعسل. کندو. رجوع به برهان قاطع، فرهنگ رشیدی و مدخل های منج و کندو شود
جای مگس و زنبور و جز آن. (فرهنگ رشیدی) (از آنندراج). جای زنبور نحل، و غنینۀ منج، خانه زنبور است و به عربی خَشرَم خوانند. (از برهان قاطع) : غَنینۀ مُنج، خانه زنبورعسل. کندو. رجوع به برهان قاطع، فرهنگ رشیدی و مدخل های منج و کندو شود
قنینه. آوندی که شراب در آن پر کنند، مثل شیشه و صراحی و غیره. (از آنندراج) : صبح چو کام قنینه خنده برآورد کام قنینه چو صبح لعل تر آورد. خاقانی. دست پیاله بگیر قد قنینه بپیچ گوش چغانه بمال سینۀ بربط بخار. خاقانی
قِنینه. آوندی که شراب در آن پر کنند، مثل شیشه و صراحی و غیره. (از آنندراج) : صبح چو کام قنینه خنده برآورد کام قنینه چو صبح لعل تر آورد. خاقانی. دست پیاله بگیر قد قنینه بپیچ گوش چغانه بمال سینۀ بربط بخار. خاقانی
زن. امراءه. (فرهنگ فارسی معین). از جنس زن: که از دستش نخواهد رست یک تن اگر مردینه باشد یا زنینه. ناصرخسرو. نیز همان شب زنینه ای خواب دید. (معارف بهاء ولد، از فرهنگ فارسی معین)
زن. امراءه. (فرهنگ فارسی معین). از جنس زن: که از دستش نخواهد رست یک تن اگر مردینه باشد یا زنینه. ناصرخسرو. نیز همان شب زنینه ای خواب دید. (معارف بهاء ولد، از فرهنگ فارسی معین)