جدول جو
جدول جو

معنی ونینه - جستجوی لغت در جدول جو

ونینه
(وِ)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج. سکنۀ آن 160 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنینه
تصویر قنینه
ظرف شراب، صراحی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ونانه
تصویر ونانه
نان گرده، نان تفتان، نان کلفت، برای مثال بر خوان وی اندر میان خانه / هم نان تنک بود و هم ونانه (دقیقی - ۱۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنینه
تصویر زنینه
زن، مقابل مرد، انسان ماده، مقابل شوهر، جفت مرد، زوجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشینه
تصویر وشینه
جوشن، زره
فرهنگ فارسی عمید
(قَنْ نی نَ)
شیشه. ج، قناتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ظرف شیشه ای برای شراب. (از اقرب الموارد). صراحی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وُ نَیْ نِ)
دهی است از دهستان پائین شهرستان اردستان اصفهان. سکنۀ آن 354 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نَ رِ)
دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات. در 15هزارگزی شمال شرقی محلات و 12هزارگزی غرب جادۀ قم به اصفهان در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 450 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، بنشن، بادام، گردو و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ / نِ)
جوشن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). جوشن که در جنگها پوشند. (آنندراج) (انجمن آرا). نام سلاحی است که آن را جوشن گویند. (برهان) :
تیر را از وشینه بگذاری
همچو خیاط سوزن از وشنی.
و این بیت دلالت کند که وشینه از جنس ابریشم کجینه است که آن را برای حفظ از تیغ و تیر حشو لباسی کنند و قژاکند و کجیم و کجین گویند. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ / نِ)
نان گرده. (برهان) (لغت نامۀ اسدی) :
بر خوان وی اندر میان خانه
هم نان تنک بود و هم ونانه.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ نَ)
بطنی است از عقیل، نام پدر سقلاب قاری مصری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
ریگ دراز. ج، سنائن. (مهذب الاسماء). ریگ توده بلند و دراز. ج، سنائن. (آنندراج) ، باد، همزاد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ / نِ)
جای مگس و زنبور و جز آن. (فرهنگ رشیدی) (از آنندراج). جای زنبور نحل، و غنینۀ منج، خانه زنبور است و به عربی خشرم خوانند. (از برهان قاطع) : غنینۀ منج، خانه زنبورعسل. کندو. رجوع به برهان قاطع، فرهنگ رشیدی و مدخل های منج و کندو شود
لغت نامه دهخدا
(عِنْ نی نَ)
نامردی و عدم توانایی بر نزدیکی زنان. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِنْ نی نَ)
مؤنث عنین، یعنی زن که او را مرد نباید و نزدیکی مردان را نخواهد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عنین شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دِ)
دهی است به دمشق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِنْ نی نَ / نِ / قِ نی نَ / نِ)
قنینه. آوندی که شراب در آن پر کنند، مثل شیشه و صراحی و غیره. (از آنندراج) :
صبح چو کام قنینه خنده برآورد
کام قنینه چو صبح لعل تر آورد.
خاقانی.
دست پیاله بگیر قد قنینه بپیچ
گوش چغانه بمال سینۀ بربط بخار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(زَ نی نَ / نِ)
زن. امراءه. (فرهنگ فارسی معین). از جنس زن:
که از دستش نخواهد رست یک تن
اگر مردینه باشد یا زنینه.
ناصرخسرو.
نیز همان شب زنینه ای خواب دید. (معارف بهاء ولد، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(یَ نَ / نِ)
دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنینه
تصویر زنینه
آنچه که در خور و مناسب زن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونانه
تصویر ونانه
نان گرده نان کلفت: (بر خوان وی اندر میان خانه هم نان تنک بود و هم ونانه) (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشینه
تصویر وشینه
جوشن: (تیر را از وشینه بگذاری همچو خیاط سوزن از وشنی) (مرزبان پارسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنینه
تصویر قنینه
تنگ می
فرهنگ لغت هوشیار
جای مگس و زنبور و مانند آن - ها. یا غنینه منج. خانه زنبور عسل کندو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنینه
تصویر سنینه
باد، همزاد، ریگتوده دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشینه
تصویر وشینه
((وَ نِ))
جوشن، زره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنینه
تصویر قنینه
((ق نُِ نَ))
شیشه، شیشه شراب، صراحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غنینه
تصویر غنینه
((غَ نِ))
لانه زنبور و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنینه
تصویر زنینه
((زَ نَ یا نِ))
زن، امرأه
فرهنگ فارسی معین