جدول جو
جدول جو

معنی ونسه - جستجوی لغت در جدول جو

ونسه
برای او، به خاطر او
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویسه
تصویر ویسه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر پیران سپهسالار پشنگ فرمانروای توران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آنسه
تصویر آنسه
(دخترانه)
انس گیرنده، مانوس، خو گیرنده، همنشین نیکو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوسه
تصویر نوسه
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، نوشه، تربسه، قزح، ترسه، تربیسه، رخش، کلکم، اغلیسون، سویسه، آژفنداک، آلیسا، سدکیس، سرویسه، تویه، آزفنداک، توبه، سرگیس، درونه، نوس، تیراژه، شدکیس، کرکم، ایرسا، قوس و قزح، سرکیس، تیراژی، آدینده، آفنداک برای مثال از باد کشت بینی چون آب موج موج / وز نوسه ابر بینی چون جزع رنگ رنگ (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ونده
تصویر ونده
ترتیزک، گیاهی یک ساله با برگ های بیضوی و طعم تند و تیز که جزء سبزی های خوردنی مصرف می شود. دارای ید، آهن و فسفات و ضد اسکوربوت است، شاهی، ککژه، ککش، کیکر، کیکیز
فرهنگ فارسی عمید
(سُ سَ / سِ)
زنبور سیاه، انگور سیاه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ سَ)
کهن سال از هرچیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ کِ)
بر وزن و معنی بلکه است که کلمه ترقی باشد، و به عربی بل گویند. (برهان) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
تره تیزک. (غیاث اللغات از جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). به عربی جرجیر خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(مِنَسْ سَ)
چوبدستی. (منتهی الارب) (آنندراج). عصا و چوبدستی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
در تداول عوام، برای. بهر. (یادداشت مؤلف). رجوع به سوی شود. کلمه تعلیل مأخوذ از واسطۀ تازی به معنی بسبب و به جهت و برای و بهر. (ناظم الاطباء). رجوع به واسطه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ/نَ / نُو سَ / سِ)
قوس قزح. (از لغت فرس اسدی) (رشیدی) (برهان قاطع) (صحاح الفرس) (آنندراج) (انجمن آرا). نوس. (انجمن آرا) (رشیدی) (جهانگیری). نوشه. (برهان قاطع) :
از باد کشت بینی چون آب موج موج
وز نوسه ابر بینی چون جزع رنگ رنگ.
خسروانی (از فرهنگ اسدی ص 441).
که را یارای آن باشد که روزی
کند تشبیه درگاهت به نوسه ؟
شمس فخری.
و نیز رجوع به نوس شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
پروانه و جانور پرداری که گرداگرد چراغ پرواز می کند. (ناظم الاطباء). در مآخذ دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ)
سنه. وسن. گرانی خواب یا اول آن یا پینکی و غنودگی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ سِ نَ)
مؤنث وسن. زن غنوده و خوابناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وسن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ نَ)
سنه. وسن. گرانی خواب یا اول آن یا پینکی و غنودگی. (منتهی الارب). خوابناکی و گرانی خواب و پینکی و اول خواب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است مرکز دهستان ویسۀ بخش مریوان شهرستان سنندج. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ مَ)
پیخال مگس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
تأنیث آنس. زنی نیکوحدیث. طیّبهالنفس. ج، اوانس، در تداول عربی امروز، به معنی دخترخانم، بانوچه بکار است
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
نام پدر پیران سرلشکر افراسیاب. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ / سِ)
دلتنگ و آزرده و پریشان خاطر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وناه
تصویر وناه
مروارید، آهسته رفتار: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونده
تصویر ونده
تره تیزک: ... و زتره هاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسنه
تصویر وسنه
چرت خواب کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسه
تصویر واسه
برای، بهر، بجهت
فرهنگ لغت هوشیار
قوس قزح رنگین کمان. توضیح در لغت فرس چاپ هرن ص 44 بیت ذیل از خسروانی آمده: (ازباد روی خوید چو آنست موج موج و زنوس پشت ابر چو چرغست رنگ رنگ) در لغت فرس چاپ اقبال ص 441 همین بیت ذیل (نوسه) بدین صورت آمده: (از باد کشت بینی چون آب موج موج وز نوسه ابر بینی چون جزع (جرغ) رنگ رنگ) رشیدی و برهان (نوس) و (نوسه) هر دو را آورده اند
فرهنگ لغت هوشیار
دلارام نیکزن دوشیزه دلارام نیکزن دوشیزه مونث آنس، زن نیکو خانم، جمع اوانس آنسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسه
تصویر واسه
((س))
برای، بهر، به جهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوسه
تصویر نوسه
((س))
رنگین کمان، قوس قزح، آژفنداک، ازفنداک، نوس، آزفنداک، آدینده، توبه، تربسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنسه
تصویر آنسه
مؤنث آنس، زن نیکو، خانم، جمع اوانس، آنسات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنسه
تصویر آنسه
دلارام، دوشیزه، نیکزن
فرهنگ واژه فارسی سره
بخشی از ریشه که خارج از زمین به تنه ی درخت متصل باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار گذاشته شده، فرسوده، بدرد نخور
فرهنگ گویش مازندرانی
تور بافته شده از طناب پشمی جهت حمل کاه
فرهنگ گویش مازندرانی