سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کومار، کورچ، کویچ، مارخ، سیاه الله از درختان جنگلی ایران، زالزالک وحشی لکن، برای مثال دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۳)
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بَلَک، سُرخ وَلیک، قَرَه گیلِه، وَلَک، کومار، کورچ، کِویچ، مارِخ، سیاه الله از درختان جنگلی ایران، زالزالک وحشی لکن، برای مِثال دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۳)
سلحشور است که مستعد قتال و جدال و شخص سلاح بسته و مقدمهالجیش باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) ، اماله سلاح. (آنندراج) (غیاث). عربی ممال سلاح به معنی ابزار جنگ است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). آلت جنگ: خروشان و کفک افکنان و سلیحش همه ماردی گشته و خنگش اشقر. خسروی. که هر کو سلحیش بدشمن دهد همی خویشتن را بکشتن دهد. فردوسی. سلیح برادر بپوشید زن نشست از بر بارۀ گام زن. فردوسی. سلیح و لشکر و پیلش جدا کرد غرضها بود سلطان را در این کار. فرخی. همی شدند و همی ریخت آن سپاه سلیح چنانکه وقت خزان برگ ریزد از اشجار. فرخی. حذرت باید کردن همیشه زین دو سلیح که تن ز فرج و گلو در بسوی سر دارد. ناصرخسرو. همی تاخت هر کس در آن جنگ و شور یکی زی سلیح و یکی زی ستور. اسدی. بهر صدسواری درفشی دگر دگرگونه ساز و سلیح و سپر. اسدی. تا دشمن تو سلیح پوشد شمشیر تو به که بازکوشد. نظامی. به یک گز مقنعه تا چند کوشم سلیح مردمی تا چند پوشم ؟ نظامی
سلحشور است که مستعد قتال و جدال و شخص سلاح بسته و مقدمهالجیش باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) ، اماله سلاح. (آنندراج) (غیاث). عربی ممال سلاح به معنی ابزار جنگ است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). آلت جنگ: خروشان و کفک افکنان و سلیحش همه ماردی گشته و خنگش اشقر. خسروی. که هر کو سلحیش بدشمن دهد همی خویشتن را بکشتن دهد. فردوسی. سلیح برادر بپوشید زن نشست از بر بارۀ گام زن. فردوسی. سلیح و لشکر و پیلش جدا کرد غرضها بود سلطان را در این کار. فرخی. همی شدند و همی ریخت آن سپاه سلیح چنانکه وقت خزان برگ ریزد از اشجار. فرخی. حذرت باید کردن همیشه زین دو سلیح که تن ز فرج و گلو در بسوی سر دارد. ناصرخسرو. همی تاخت هر کس در آن جنگ و شور یکی زی سلیح و یکی زی ستور. اسدی. بهر صدسواری درفشی دگر دگرگونه ساز و سلیح و سپر. اسدی. تا دشمن تو سلیح پوشد شمشیر تو به که بازکوشد. نظامی. به یک گز مقنعه تا چند کوشم سلیح مردمی تا چند پوشم ؟ نظامی
درختی است با میوۀ خرد به رنگ سرخ و سیاه و از گونه های مختلف وحشی زالزالک است، و در کتب مفردات آن را خفچه، عوسج، زعرور الادویه نام میدهند و اسامی مشترک سرخ میوه و سیاه میوۀ آن این است: کمار (در لاهیجان) ، کرچ (در دره کرج) ، کویج (در اطراف تهران و همدان و اصفهان) ، گیج (در خلخال) ، کجیل (در رامسر و تنکابن) ، مارخ و مرخ (در دیلمان و لاهیجان و رودسر) ، ولک و بلک و ولیک (درگرگان) ، گتو و ملا و یلک و کوت کوتی (در بعضی نواحی). اسامی سیاه میوۀ آن عبارت است از: سیاه لله (در شفارود) ، سیاه کوتی و سیاه کوتیل (در اطراف رشت) ، من برو (در طالش) ، سیاه ولیک (در درۀ کتول) ، سیاه کوتکوتی (در تنکابن) ، کوچ (در شیرین سوی قزوین) ، یمیشان (ترک زبانان قوشخانه و غیره) ، قره گیله (در آستارا و گرگانرود) ، قوش یمیشی (در ارسباران). نامهای سرخ میوۀ آن ازاینقرار است: شال ولیک (در نور) ، سرخ ولیک (در کتول) ، کم بور (در گرگانرود) ، سرلا (در شفارود) ، سک کامپوره (در اطراف رشت) ، ولیک (در تنکابن). و قسمی از ولیک رادر شیراز کیالک نامند. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
درختی است با میوۀ خرد به رنگ سرخ و سیاه و از گونه های مختلف وحشی زالزالک است، و در کتب مفردات آن را خفچه، عوسج، زعرور الادویه نام میدهند و اسامی مشترک سرخ میوه و سیاه میوۀ آن این است: کمار (در لاهیجان) ، کرچ (در دره کرج) ، کویج (در اطراف تهران و همدان و اصفهان) ، گیج (در خلخال) ، کجیل (در رامسر و تنکابن) ، مارخ و مرخ (در دیلمان و لاهیجان و رودسر) ، ولک و بلک و ولیک (درگرگان) ، گتو و ملا و یلک و کوت کوتی (در بعضی نواحی). اسامی سیاه میوۀ آن عبارت است از: سیاه لله (در شفارود) ، سیاه کوتی و سیاه کوتیل (در اطراف رشت) ، من برو (در طالش) ، سیاه ولیک (در درۀ کتول) ، سیاه کوتکوتی (در تنکابن) ، کوچ (در شیرین سوی قزوین) ، یمیشان (ترک زبانان قوشخانه و غیره) ، قره گیله (در آستارا و گرگانرود) ، قوش یمیشی (در ارسباران). نامهای سرخ میوۀ آن ازاینقرار است: شال ولیک (در نور) ، سرخ ولیک (در کتول) ، کم بور (در گرگانرود) ، سرلا (در شفارود) ، سک کامپوره (در اطراف رشت) ، ولیک (در تنکابن). و قسمی از ولیک رادر شیراز کیالک نامند. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
نوعی از دویدن که پایها با هم افتد، پی درپی درخشیدن برق. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، با هم آمدن قوم برابر. (منتهی الارب). با هم آمدن قوم. (اقرب الموارد)
نوعی از دویدن که پایها با هم افتد، پی درپی درخشیدن برق. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، با هم آمدن قوم برابر. (منتهی الارب). با هم آمدن قوم. (اقرب الموارد)
زینه فرستاده پیامبر آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن، دور کردن سلاح ها از خویشتن
زینه فرستاده پیامبر آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن، دور کردن سلاح ها از خویشتن