سلحشور است که مستعد قتال و جدال و شخص سلاح بسته و مقدمهالجیش باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) ، اماله سلاح. (آنندراج) (غیاث). عربی ممال سلاح به معنی ابزار جنگ است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). آلت جنگ: خروشان و کفک افکنان و سلیحش همه ماردی گشته و خنگش اشقر. خسروی. که هر کو سلحیش بدشمن دهد همی خویشتن را بکشتن دهد. فردوسی. سلیح برادر بپوشید زن نشست از بر بارۀ گام زن. فردوسی. سلیح و لشکر و پیلش جدا کرد غرضها بود سلطان را در این کار. فرخی. همی شدند و همی ریخت آن سپاه سلیح چنانکه وقت خزان برگ ریزد از اشجار. فرخی. حذرت باید کردن همیشه زین دو سلیح که تن ز فرج و گلو در بسوی سر دارد. ناصرخسرو. همی تاخت هر کس در آن جنگ و شور یکی زی سلیح و یکی زی ستور. اسدی. بهر صدسواری درفشی دگر دگرگونه ساز و سلیح و سپر. اسدی. تا دشمن تو سلیح پوشد شمشیر تو به که بازکوشد. نظامی. به یک گز مقنعه تا چند کوشم سلیح مردمی تا چند پوشم ؟ نظامی