دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیه در مسیر راه ارابه رو ارومیه به موانا، دارای 360 تن سکنه. این ده در دو قسمت واقع شده و به نام ولندۀ بالا و ولندۀ پائین مشهور است. جمعیت ولندۀ بالا 240 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیه در مسیر راه ارابه رو ارومیه به موانا، دارای 360 تن سکنه. این ده در دو قسمت واقع شده و به نام ولندۀ بالا و ولندۀ پائین مشهور است. جمعیت ولندۀ بالا 240 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ترتیزک، گیاهی یک ساله با برگ های بیضوی و طعم تند و تیز که جزء سبزی های خوردنی مصرف می شود. دارای ید، آهن و فسفات و ضد اسکوربوت است، شاهی، ککژه، ککش، کیکر، کیکیز
ترتیزک، گیاهی یک ساله با برگ های بیضوی و طعم تند و تیز که جزء سبزی های خوردنی مصرف می شود. دارای ید، آهن و فسفات و ضد اسکوربوت است، شاهی، ککژه، ککش، کیکر، کیکیز
قصبۀ مرکز دهستان طیبی گرمسیری بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان، واقع در 72000 گزی شمال شوسۀ بهبهان به آغاجاری. کوهستانی، گرمسیر مالاریائی و دارای 1200 تن سکنه. آب آن از چشمه و چاه. محصول آنجا غلات، انگور، انار و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی قالی و قالیچه و گلیم بافی و راه آن مالرو است و ساکنین از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
قصبۀ مرکز دهستان طیبی گرمسیری بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان، واقع در 72000 گزی شمال شوسۀ بهبهان به آغاجاری. کوهستانی، گرمسیر مالاریائی و دارای 1200 تن سکنه. آب آن از چشمه و چاه. محصول آنجا غلات، انگور، انار و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی قالی و قالیچه و گلیم بافی و راه آن مالرو است و ساکنین از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است جزو دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 2 هزارگزی راه شوسه. دامنه و سردسیری است با 630 تن سکنه. آب آن از رود خانه جلیل آباد ومحصول آن غلات و بنشن و گردو و زردآلو و بادام و عسل و شغل اهالی زراعت است. ایل بغدادی تابستان به کوههای این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزو دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 2 هزارگزی راه شوسه. دامنه و سردسیری است با 630 تن سکنه. آب آن از رود خانه جلیل آباد ومحصول آن غلات و بنشن و گردو و زردآلو و بادام و عسل و شغل اهالی زراعت است. ایل بغدادی تابستان به کوههای این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
در اندرون شونده. مجروح کننده. (از برهان قاطع) (از صحاح الفرس). سوراخ کننده: بود بر دل ز مژگان خلنده گهی تیر و گهی ناوک زننده. لبیبی. حلق بداندیش را برنده چو تیغی دیدۀ بدخواه را خلنده چو خاری. فرخی. همه درخت و میان درخت خار گشن نه خار بلکه سنان خلنده و خنجر. فرخی. خلنده تر ز جاهل بر نروید. ناصرخسرو. هرچند خلنده ست چو همسایۀ خرماست بر شاخ چو خرمات همی آب خورد خار. ناصرخسرو. ، تیرکشنده. زخمی که تیر می کشد. (از یادداشت بخط مؤلف) : آماسی که سخت گرم و خلنده باشد همچون خار بخلد آن را شوکه گویند. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). علامتهای آن (علامتهای تفرق الاتصال) درد خلنده باشد و گاهگاه چنان پندارد که آن موضع... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). علامت این آماس دردی بود لازم و خلنده و تب سوزان. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، نافذ. (ناظم الاطباء)
در اندرون شونده. مجروح کننده. (از برهان قاطع) (از صحاح الفرس). سوراخ کننده: بود بر دل ز مژگان خلنده گهی تیر و گهی ناوک زننده. لبیبی. حلق بداندیش را برنده چو تیغی دیدۀ بدخواه را خلنده چو خاری. فرخی. همه درخت و میان درخت خار گشن نه خار بلکه سنان خلنده و خنجر. فرخی. خلنده تر ز جاهل بر نروید. ناصرخسرو. هرچند خلنده ست چو همسایۀ خرماست بر شاخ چو خرمات همی آب خورد خار. ناصرخسرو. ، تیرکشنده. زخمی که تیر می کشد. (از یادداشت بخط مؤلف) : آماسی که سخت گرم و خلنده باشد همچون خار بخلد آن را شوکه گویند. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). علامتهای آن (علامتهای تفرق الاتصال) درد خلنده باشد و گاهگاه چنان پندارد که آن موضع... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). علامت این آماس دردی بود لازم و خلنده و تب سوزان. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، نافذ. (ناظم الاطباء)
لکلکه را گویند و آن چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا و سر دیگر آن را در سوراخ سنگ آسیا به عنوانی نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کندو از دول کم کم دانه در آسیا ریزد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : گر همی گوییم گول و گرنمی گوییم گول چون کلنده بر لب دولیم و تک تک می زنیم. مولوی (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به لکلکه شود
لکلکه را گویند و آن چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا و سر دیگر آن را در سوراخ سنگ آسیا به عنوانی نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کندو از دول کم کم دانه در آسیا ریزد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : گر همی گوییم گول و گرنمی گوییم گول چون کلنده بر لب دولیم و تک تک می زنیم. مولوی (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به لکلکه شود
چوبکی باشد که یک سر آنرا بدول آسیا بطوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود لکلکه: (گر همی گوییم گول و گر نمی گوییم گول چون کلنده بر لب دو لیم و تک تک میزنیم)، (مولوی)
چوبکی باشد که یک سر آنرا بدول آسیا بطوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود لکلکه: (گر همی گوییم گول و گر نمی گوییم گول چون کلنده بر لب دو لیم و تک تک میزنیم)، (مولوی)