جدول جو
جدول جو

معنی وقفی - جستجوی لغت در جدول جو

وقفی
(وَقْ)
دهی است از دهستان سیانکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد اصفهان. سکنه 254 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
وقفی
ورستادی نهادکی منسوب به وقف
تصویری از وقفی
تصویر وقفی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وافی
تصویر وافی
(پسرانه)
به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، وفا کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وافی
تصویر وافی
به اندازۀ کافی، وفا کننده به عهد، به سر برندۀ پیمان، کسی که به عهد و پیمان خود وفا می کند، تمام و کامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
فاصلۀ زمانی کوتاه، درنگ، ایست، کنایه از نقصان، رکود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ قِ)
ابوحریز موقفی مصری. از محدثان بود و از محمد بن کعب قرظی روایت داشت و عبدالله بن وهب و سعید بن کثیر بن عفیر که خود منکر حدیث بود از او روایت دارند. (از لباب الانساب). محدث در نظر مسلمانان به عنوان یک فرد متخصص در علم حدیث شناخته می شود که تلاش دارد تا روایات پیامبر اسلام را بدون کم و کاست به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد با بهره گیری از دانش رجال و درایه حدیث، توانایی تشخیص صحت احادیث را دارند و در صورت صحت، این احادیث را ثبت و نقل می کنند تا از تحریف یا تغییر در سنت نبوی جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(مَ قِ)
منسوب است به موقف، و آن محله ای است در فسطاط مصر. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ دَ)
وقف بودن چیزی در راه خدا
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثقفی
تصویر ثقفی
منسوب به قبیله ثقیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقفیت
تصویر وقفیت
از ساخته های فارسی گویان ورستادگی وقف بودن چیزی در راه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقفی
تصویر مقفی
قافیه کرده شده، قافیه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقفی
تصویر واقفی
ایستنده بنگرید به واقفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وافی
تصویر وافی
نگهبان، راست، باوفا، وفا کننده به عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
وقفه در فارسی درنگ ایست، رستی (تعطیل)، دمان (فرصت) توقف ایست: (چو یوسف شربتی در دلو خورده چو یونس شربتی در حوت کرده) (گنجینه گنجوی)، توقف درحرفی از کلمه، فراغت فرصت، توقف بین دومقام (ابن العربی) علت وقفه آن است که سالک حقوق مقامی را که از آن بیرون آمده ادا نکرده و هنوز مستحق دخول در مقام بالاتر نیست بنابراین بین دو مقام سر گردان است، تعطیل. یا ایجاد وقفه کردن، تعطیل کردن، یا وقفه حاصل شدن (پیدا شدن)، موقتا تعطیل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده هنگامی زمانی تومی هنگامی زمانی: ... اگر شمارا وقتی بطرف هند عزیمت و حرکتی اتفاق افتد. یا وقتی که. هنگامی که. یا تا وقتی که. تا زمانی که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصفی
تصویر وصفی
فروزه ای زابی ستایه ای منسوب به وصف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
((وَ فِ یا فَ))
توقف، ایست، توقف در حرفی از کلمه، فراغت، فرصت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقتی
تصویر وقتی
((وَ))
هنگامی، زمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واقفی
تصویر واقفی
((ق))
وقوف، آگاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وافی
تصویر وافی
((فِ))
تمام، کامل، وفا کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقفی
تصویر مقفی
((مُ قَ ف فا))
دارای قافیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
Interruption
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
interruption
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
interrupção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
interrupción
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
przerwanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
прерывание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
переривання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
onderbreking
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
Unterbrechung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
interruzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
रुकावट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
বাধা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
kesinti
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از وقفه
تصویر وقفه
중단
دیکشنری فارسی به کره ای