جدول جو
جدول جو

معنی وقعات - جستجوی لغت در جدول جو

وقعات
(وَ قَ)
جمع واژۀ وقعه. (اقرب الموارد). رجوع به وقعه شود
لغت نامه دهخدا
وقعات
((وَ قَ))
جمع وقعه
تصویری از وقعات
تصویر وقعات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ دَ)
جمع واژۀ ودعه و آن شبه سپید است که از دریا برآرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ودع و ودعه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ جِ)
جمع واژۀ وجعه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). رجوع به وجعه شود، جمع واژۀ وجع. (منتهی الارب). رجوع به وجع شود
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ وقنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). به معنی آشیانۀ مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وقنه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ قَ)
جمع واژۀ وقره. آثار و نشانه ها. (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وقره شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جمع واژۀ واقعه: درویش از این واقعات خسته خاطر همی بود. (گلستان). رجوع به واقعه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ عَ)
سختی و آسیب کارزار. (غیاث اللغات) ، جنگ. کارزار. (مهذب الاسماء).
- وقعت افتادن، جنگ پیش آمدن: مهلب بن ابی صفره را با وی وقعت افتاد. (مجمل التواریخ). رجوع به وقعه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توقعات
تصویر توقعات
جمع توقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقعات
تصویر واقعات
جمع واقعه، رخداد ها، رویداد ها، پیشامدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقنات
تصویر وقنات
جمع وقنه، آشیانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقعت
تصویر وقعت
کار زار جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقعت
تصویر وقعت
((وَ عَ))
آسیب، کارزار، جنگ، جمع وقعات
فرهنگ فارسی معین
جدال، جنگ، ستیز، کارزار، نبرد، وقعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد