معنی وقعات - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با وقعات
وقعات
- وقعات
- جَمعِ واژۀ وقعه. (اقرب الموارد). رجوع به وقعه شود
لغت نامه دهخدا
ودعات
- ودعات
- جَمعِ واژۀ ودعه و آن شبه سپید است که از دریا برآرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ودع و ودعه شود
لغت نامه دهخدا
وجعات
- وجعات
- جَمعِ واژۀ وجعه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). رجوع به وجعه شود، جَمعِ واژۀ وَجِع. (منتهی الارب). رجوع به وجع شود
لغت نامه دهخدا
وقنات
- وقنات
- جَمعِ واژۀ وقنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). به معنی آشیانۀ مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وقنه شود
لغت نامه دهخدا
وقرات
- وقرات
- جَمعِ واژۀ وقره. آثار و نشانه ها. (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وقره شود
لغت نامه دهخدا
واقعات
- واقعات
- جَمعِ واژۀ واقعه: درویش از این واقعات خسته خاطر همی بود. (گلستان). رجوع به واقعه شود
لغت نامه دهخدا