جدول جو
جدول جو

معنی وقایع - جستجوی لغت در جدول جو

وقایع
واقعه، در تصوف حالات روحی که بر سالک عارض می شود
تصویری از وقایع
تصویر وقایع
فرهنگ فارسی عمید
وقایع
(وَ یِ)
جمع واژۀ وقیعه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- وقایع العرب، ایام حروب و اخبار ایشان. (از منتهی الارب). روزهای جنگ تازیان و داستانهای تازیان. (ناظم الاطباء). اخبار کارزارها. (غیاث اللغات) (آنندراج).
، در تداول، سرگذشت ها. اتفاقات. رویدادها وحوادث و احوال. (آنندراج). در تداول فارسی وقایع جمع واقعه گرفته میشود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
وقایع
جمع وقیعه (وقیعه)، آسیب جنگ، جنگ پیکار، سرگذشتها اتفاقات: (بر کیارق... بروزگار او حوادث و وقایع بسیار افتاد) یا وقایع عرب. روزهای جنگ تازیان و داستانهای آنها. توضیح در تداول ایرانیان وقایع جمع (واقعه) گرفته میشود
تصویری از وقایع
تصویر وقایع
فرهنگ لغت هوشیار
وقایع
((وَ ی))
جمع وقیعه، حوادث، سرگذشت ها
تصویری از وقایع
تصویر وقایع
فرهنگ فارسی معین
وقایع
رویدادها
تصویری از وقایع
تصویر وقایع
فرهنگ واژه فارسی سره
وقایع
اتفاقات، حوادث، سوانح، عوارض
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وقایت
تصویر وقایت
نگه داری، حفظ و صیانت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ودایع
تصویر ودایع
ودیعه ها، سپرده شده ها، در علم حقوق مالهایی که به امانت نزد کسی بگذارند، سپرده ها، جمع واژۀ ودیعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقایع نگار
تصویر وقایع نگار
کسی که حوادث و اخبار را می نویسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقاع
تصویر وقاع
هم بستر شدن، مجامعت، جماع
فرهنگ فارسی عمید
(قَحْوْ)
نگاه داشتن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (آنندراج). وقاء. (اقرب الموارد)،
{{اسم مصدر}} حفاظت و حراست و نگهبانی و وقایت. (ناظم الاطباء). محافظت و نگهبانی،
{{اسم}} آنچه بدان کتاب را نگاه دارند. (اقرب الموارد). مقوای کتاب. (غیاث اللغات) (آنندراج)، قسمی از چادر ابریشمین یا پنبه ای که زنهای مشرق زمین برسر می اندازند. (ناظم الاطباء). قسمی چادر ابریشمی یاپنبه ای که زنهای مشرق زمین بر روی سر می انداختند و صورت و پایین تر از زانوها را نمی پوشانیدند. معجر زنان. (منتهی الارب) (آنندراج). روبند زنان:
ای به کس خویش بر نورده نهاده
وآن همه داده به مویه و به وقایه.
رودکی.
و از وی (گرگان) جامۀ ابریشم سیاه خیزد و وقایه و دیبا و قزین. (حدود العالم ص 143)، پرده. حجاب:
ابر از طرف کوه برآمد دو سه پایه
از شرم به رخسار فروهشت وقایه.
منوچهری.
شدبه دادن شتاب ساقی گرم
برگرفت از میان وقایۀ شرم.
نظامی.
رجوع به وقایت شود
لغت نامه دهخدا
(وَقْ قا)
وقاعه. غیبت کننده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : رجل وقاع، مرد غیبت کننده مردم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَیِ)
نقائع. جمع واژۀ نقیعه. رجوع به نقیعه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
جمع واژۀ اوقیه و وقیه. (از منتهی الارب). رجوع به وقیه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
وقایع. رجوع به وقایع شود
لغت نامه دهخدا
(وَیِ)
جمع واژۀ ودیعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). امانتها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ودیعه شود.
- ودایع آفریدگار، رعایا. رعیت ها. (فرهنگ فارسی معین).
، جمع واژۀ ودیع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودائع شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کارد و شمشیر تیزکرده به سنگ فسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) : سکین وقیع، کاردی تیز. (مهذب الاسماء) ، سوهان و سم تنک و تیز شده از سنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، بلند و رفیع (مأخوذ از وقع که به معنی جای بلند و سر کوه است). (غیاث اللغات) (آنندراج) ، جای سخت که آب در آن نفوذ نکند. ج، وقع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
داغ که بر دو کرانۀ ران ستور باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
جمع واژۀ وشیعه. (ناظم الاطباء). رجوع به وشائع و وشیعه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
جمع واژۀ وضیعه. رجوع به وضیعه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وقاع
تصویر وقاع
در افتادن با یکدیگر، گادن گاییدن مجامعت کردن، مجامعت آمیزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقایع نویسی
تصویر وقایع نویسی
عمل وشغل وقایع نویس وقایع نگاری
فرهنگ لغت هوشیار
شده بند وقایع نگار، (صفویه) ازمصادر و ارباب مناصب مهم بشمار میرفت و در غیبت وزیراعظم امور مربوط به او را انجام میداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقایع نگاری
تصویر وقایع نگاری
شده بندی شغل و عمل وقایع نگار
فرهنگ لغت هوشیار
شده بند کسی که حوادث و اتفاقات عهد . پادشاهی را یاد داشت و ضبط کند
فرهنگ لغت هوشیار
فارسی گویان آن را به نادرست رمن (واقعه) دانسته اند بد آمد ها رویدادهای ناگوار سر گذشت ها آسیب زدن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقایت
تصویر وقایت
نگاهداشتن محافظت کردن، نگاهداشت محافظت نگهبانی: (سگ گرگین این دربه زشیران همه عالم که لاف عشق حق دارد و او داند و قایتها) (دیوان کبیر)، هرچه بدان چیزی را نگاه دارند و پناه دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودایع
تصویر ودایع
امانتها، رعیت ها، ودایع آفریدگار
فرهنگ لغت هوشیار
وقایه: وقایت در فارسی نگاه داشتن، پناه دادن محافظت نگهبانی، قسمی چادرابریشمی یاپنبه یی که زنهای محترم مشرق زمین برروی سرمی انداختند و صورت و پایین تر از زانوهارا نمی پوشانیدند: (ابراز طرف کوه بر آمد دو سه پایه از شرم بر خسار فرو هشته وقایه) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وقیعه، آسیب های جنگ کشت و کشتارها دشیادها بد گویی ها جمع وقیعه (وقیعه)، آسیب جنگ، جنگ پیکار، سرگذشتها اتفاقات: (بر کیارق... بروزگار او حوادث و وقایع بسیار افتاد) یا وقایع عرب. روزهای جنگ تازیان و داستانهای آنها. توضیح در تداول ایرانیان وقایع جمع (واقعه) گرفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقایت
تصویر وقایت
((و یا وَ یَ))
محافظت، نگهبانی، هر چه بدان چیزی را نگاه دارند و پناه دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقایه
تصویر وقایه
((و ِ یَ))
نگاهداری کردن. حفظ کسی از بدی و آفت، روسری، سربند زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقاع
تصویر وقاع
((و))
مجامعت، آمیزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ودایع
تصویر ودایع
((وَ یِ))
جمع ودیعه، امانت ها، سپرده ها
فرهنگ فارسی معین
پاسداری، حفاظت، حفظ، نگاهداشت، نگهداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد