- وقاد
- روشنبین تیز هوش تیز خاطر روشن ضمیر: (طبعی نقاد و ذهنی و قاد و نظمی سریع و خاطری مطیع داشت)
معنی وقاد - جستجوی لغت در جدول جو
- وقاد ((وَ قّ))
- روشن خاطر، تیزهوش
- وقاد
- تیزذهن، دریابنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خواب خفت خفتن غنودن، خواب
هم بستر شدن، مجامعت، جماع
گشاد، گشاده میان، بدون سدره و کستی
واسطه و دلال عمل منافی عفت، پاانداز
منتقد آثار ادبی، جداکنندۀ خوب از بد، کسی که درم و دینار را وارسی کند و سره و ناسره را از هم جدا کند
وهده ها، زمینهای پست، گودال ها، جمع واژۀ وهده
قائدها، جلوداران، پیشوایان، سرداران، فرماندهان سپاه، جمع واژۀ قائد
خواب، حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار می افتد
حالت فرد بامتانت و سنگین، آرامی، آهستگی، شکوه و جلال، عظمت
آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، پوک، مرخ، پرهازه، آفروزه، حطب، وقید، پده، آتش افروز، فروزینه، شیاع، پیفه، افروزه، آتش برگ، پد، هود
نخ ساز، فروشنده نخ
جاکش جافکش لنبان
خرده گیر به گزین، درمگزین کهبد، شبان گوسبندان کتک کتک گوسبند دست و پا کوتاه را گویند سهره فرنگی از پرندگان آنکه درم و دینار سره را از ناسره جدا کند، آنکه خوب و بد را از یکدیگر تمیز دهد: طبعی نقاد و ذهنی و قاد و نظمی سریع و خاطری مطیع داشت، منتقد
چشم، بر زمین زننده افکننده، تابناک فروزان تابناک مشتعل
مخده بالش، بستر خوابگاه، مسند اورنگ (اثری از آثار معالم علم اگر امروز نشان میدهند جر برسده سیادت و وساده حشمت اوصورت پذیرنیست)، جمع وسادات
فروزینه گیرانه، سوخت سوختنی
سوختنی سوختنی سوخت، فروزینه آتشگیر گیرانه آنچه بدان آتش افروزند از هیزم باریک وگیاه خشک فروزینه آتشگیر گیرانه. افروخته شدن (آتش)
تازیانه، وسه وسه چوبدستی (عصا)، شمشیر، رسن ریسمان
همدوشی همکاری هم پشتی: در کار یا در پیکار، ایستادگی، خواستاری
در افتادن با یکدیگر، گادن گاییدن مجامعت کردن، مجامعت آمیزش
گردن شکن، جنگجو
زیور هنگ (برهان در لغت فرس برابر با نگه داشتن و تیمار بردن آمده) آهستگی آرامیدگی گرانسنگی شکیبایی بزرگواری آهسته وبردبارگردیدن، آهستگی و بردباری حلیم: (الماخوبیش آنکه مردم را لباس وقار و آرام دهد) یا اهل وقار. باوقار. یا با وقار. یا بی وقار. بی تمکین سبک بی ثبات
بی شرم: زن یا مرد، سم سخت
بافنده
دوستی و محبت و مودت
زایش زای آوری زاییدن ولادت: (از برای دفع تهمت در ولاد که نزاد است از زنا و از فساد) (مثنوی)
جمع وهده، پسته ها پسته های هموار دره ها جمع وهده
((نَ قّ))
فرهنگ فارسی معین
کسی که پول های سره را از ناسره جدا می کرد، کسی که نقاط ضعف یا قوت یک اثر ادبی یا هنری را مطرح می کند