- وفاع
- سر بند شیشه
معنی وفاع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دفع کردن از کسی، همدیگر را راندن
پدافند
مرگ، درگذشت، میرش
انبار کردن چاش (غله)
تل، پشته، زمین بلند
هم بستر شدن، مجامعت، جماع
بدرود گفتن، بدرود، پدرود، خداحافظی
با یکدیگر همکاری کردن، اتحاد، سازگاری، سازواری
کژ دست و پایی ازبیماری های ستور
چادر که زنان بر خود پیچند بالا پوش، گلیم گستردنی
سود رسان
جمع وجع، رنجوری ها دردمندی ها، جمع وجع
در افتادن با یکدیگر، گادن گاییدن مجامعت کردن، مجامعت آمیزش
وفات در فارسی مرگ مردن جان دادن جان سپردن
سازگاری، مهر، یگانگی سازواری کردن همراهی کردن، سازواری همراهی یکدلی مقابل نفاق: ... تا باشد که ببرکت این وفاق و اتفاق دام از جای بر گرفته شود
بنگرید به وفاه مرگ موت: (ذکر شنوانیدن وفات امیر زاهه محمد سلطان بمادرش خان زاده) یا تاریخ وفات. تاریخ مرگ شخصی: (آنکه میلش سوی حق بینی وحق گویی بود سال تاریخ وفاتش طلب از میان بهشت) (حافظ)
وفاء در فارسی توز توزش درست پیمانی پیمانداری ویدایی، دوستی مهر ورزی، انجام یابندگی، پیمان، دراز در تازی چون گفته شود مات و انت بوفاء آرش پارسی این است که او مرد زندگی تو دراز باد بسر بردن عهد و پیمان مقابل غدر، انجام پذیرفتن، بسر بردگی عهد و قول مقابل غدر، انجام یابندگی، دونستی صمیمیت مقابل جفا: (ای دل چه اندیشیده ای در غدرآن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا ک) (دیوان کبیر) -6 پیمان عهد. یا وفای عهد. بسر بردن عهد و پیمان: (بروی خوب و خلق خوش و... علو همت و درستی وعد و وفای عهد... ممتاز گردانیده است)
بدرود کردن، خداحافظی
پشته زمین بلند زمین بلند پشته: اعلام علم و ادب به یفاع قدرعلما آن دیار مرتفع و منشور
((دِ))
فرهنگ فارسی معین
از دستبرد دشمن حفظ کردن، بازداشتن، پس زدن، پاسخ طرف مقابل در هر دعوی، جنگی که مسلمانان با کافران کنند برای جلوگیری از حمله آنان
موت، مرگ
وفات یافتن (کردن): مردن
وفات یافتن (کردن): مردن
از کسی حمایت کردن، بدی و آزاری را از خود یا از دیگری دور کردن، وطن و ناموس و حقوق خود را از دستبرد دشمن حفظ کردن
بسر بردن عهد و پیمان مقابل غدر، انجام پذیرفتن، بسر بردگی عهد و قول مقابل غدر، انجام یابندگی، دونستی صمیمیت مقابل جفا: (ای دل چه اندیشیده ای در غدرآن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا ک) (دیوان کبیر) -6 پیمان عهد. یا وفای عهد. بسر بردن عهد و پیمان: (بروی خوب و خلق خوش و... علو همت و درستی وعد و وفای عهد... ممتاز گردانیده است)
به جا آوردن عهد و پیمان، نگهداری عهد و پیمان، پایداری در دوستی