جدول جو
جدول جو

معنی وف - جستجوی لغت در جدول جو

وف
بافنده که واژه ی پسوندی است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وفا اندیش
تصویر وفا اندیش
(پسرانه)
وفا (عربی) + اندیش (فارسی)، وفاپرورد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وفا
تصویر وفا
(دخترانه و پسرانه)
پایدار بودن در قول و قرار، تعهد و دوستی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وفق
تصویر وفق
سازگار شدن، مناسبت و سازگاری، مطابقت میان دو چیز
وفق دادن: مطابقت دادن، سازش دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفود
تصویر وفود
وافد، وارد شدن، رسیدن، آنان که به جایی پیغام می برند، رسولان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفاداری
تصویر وفاداری
باوفا بودن، پایداری در دوستی و به سر بردن عهد و پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفاکیش
تصویر وفاکیش
آنکه همواره شرایط وفا را به جا می آورد، وفادار، باوفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفاسگال
تصویر وفاسگال
آنکه وفاداری را پیشۀ خود می سازد، نیک اندیش، خیرخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفاق
تصویر وفاق
با یکدیگر همکاری کردن، اتحاد، سازگاری، سازواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفیات
تصویر وفیات
وفات ها، موت ها، مرگ ها، جمع واژۀ وفات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفادت
تصویر وفادت
به رسولی نزد کسی وارد شدن، رسالت، پیام آوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفی
تصویر وفی
بسیار باوفا، به سربرندۀ عهد و پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفادار
تصویر وفادار
باوفا، کسی که در دوستی پایداری کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفق دادن
تصویر وفق دادن
مطابقت دادن، سازش دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفر
تصویر وفر
توانگری، بی نیازی، همگانی، کالای فروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفراء
تصویر وفراء
توشه دان یکپارچه، گوش بزرگ، سر سبز پر گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفرت
تصویر وفرت
فراوانی بسیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفد
تصویر وفد
جمع وافد، آیندگان در آیندگان روندگان فرستادگی پیام آوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفاقه
تصویر وفاقه
سازواری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفای به عهد
تصویر وفای به عهد
توزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفز
تصویر وفز
شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفاه
تصویر وفاه
وفات در فارسی مرگ مردن جان دادن جان سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفاکیش
تصویر وفاکیش
توز کیش توختار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفره
تصویر وفره
وفرت در فارسی فراونی بسیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفیات
تصویر وفیات
جمع وفاه، مرگ ها، مردن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفض
تصویر وفض
شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
وفق در فارسی سازگاری سازواری، سزاوار موافقت بین دو چیز سازواری سازگاری. یا بر وفق. طبق بر حسب مطابق: (هرکه بگذشت بخاک در دولت اثرت یافت بر وفق ارادت همه کار و همه کام) (وحشی) یا بر وفق مراد. طبق مقصود: (و امور جمهور آن اقالیم بر وفق مراد ملتئم اطراف و اکناف آن ولایت در غایت خصب و آبادنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفق دادن
تصویر وفق دادن
سازگار کردن مطابق کردن سازگار کردن، مطابق شدن سازگار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفق کردن
تصویر وفق کردن
مطابق کردن سازگارکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفود
تصویر وفود
فرستادگی، پیام آوری، جمع وافد، در آیندگان
فرهنگ لغت هوشیار
بسیاری فراونی وسناد وسناذ امروز به اقبال تو ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد (رودکی) فر هستی بسیارشدن فروان گردیدن، بسیاری فراوانی: (دیگر آنکه اگر صاحب طرفی از همسایگان مملکت بکمال حکم و وفور کم آزاری این خسرو انو شیروان معدلت مغرورشود) یابحد وفور. فراوان بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
زمین بلند پشته وسپ (وفادار)، توختار (وفادار) بسربرنده عهد و پیمان: (نخست کسی که درسخن را در سلک نظم کشید آدم صفی و خلیفه وفی بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفیق
تصویر وفیق
همدل همراه سازگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفات
تصویر وفات
مرگ، درگذشت، میرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وفور
تصویر وفور
فراوانی، فراوان
فرهنگ واژه فارسی سره