جدول جو
جدول جو

معنی وفاکیش

وفاکیش
آنکه همواره شرایط وفا را به جا می آورد، وفادار، باوفا
تصویری از وفاکیش
تصویر وفاکیش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با وفاکیش

وفا کیش

وفا کیش
آنکه همواره شرایط وفا بجای آورد باوفا وفادار: (از خود سری و خود رایی کارآلتوم وفاکیش اوفاد وفاق به نفاق وشقاق مبدل گشت)
وفا کیش
فرهنگ لغت هوشیار

وفا کیش

وفا کیش
آنکه همواره شرائط وفا به جای آورد. باوفا. وفادار: از خودسری و خودرایی کار آلتوم وفاکیش اوفاد وفاق به نفاق و شقاق مبدل گشت. (عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 1 ص 228 از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

افاکیل

افاکیل
افواج: افاکیل من کذا، ای افواج منه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افواج و گروهها. (از ناظم الاطباء) ، کنایه از نشیب و فراز و یک قرار نماندن. (آنندراج) (بهار عجم) :
ببین مدار مه و مهر و بیوفائی گل
ز دولتی مشو ایمن که افت و خیز ندارد.
محسن تأثیر (از آنندراج).
نفس بسینۀ اعدا ز هیبت کند
به افت و خیز تردد چو نبض منشاری.
طالب آملی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

خفافیش

خفافیش
جَمعِ واژۀ خفاش. (منتهی الارب). رجوع به خفاش در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

ذوفایش

ذوفایش
یزید. مکنی به ابی سلامه ازبنویحصب. یکی از اذواء یمن. و این همان ابو سلامه است که اعشی در قصائد خویش او را میستاید. (المرصع)
لغت نامه دهخدا